نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 11 صفحه : 177
ابتداى [1]محذوف،و التّقدير:ذلك الحقّ،او هو الحقّ.و فرّاء گفت:روا بود كه گويى محلّ او جرّ است على صفة الكتاب و اگرچه«واو»در اوست،چنان كه گوى:اخذت هذا الحديث عن ابى الحسن و ابى تراب،و اميرالمؤمنين،و مراد علىّ بن ابى طالب باشد،و مثله قول الشّاعر:
الى الملك القرم و ابن الهمام و ليث الكتيبة فى المزدحم و اين عطف الشّىء على نفسه نباشد،بل اختلاف صفات را جارى مجراى اختلاف موصوفان كرد،و اين وجه [2]ضعيف است،و وجه اوّل درست [3]است و ظاهر برآن دليل مىكند، وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ النّٰاسِ لاٰ يُؤْمِنُونَ ،آنگه گفت:با آنكه حقّ است و درست است،بيشترين مردمان آن را تصديق نمىكنند و باور نمىدارند.[مقاتل گفت:آيت در مشركان مكّه آمد،چون گفتند:محمّد اين قرآن از بر خود مىگويد] [4]و آيٰاتُ الْكِتٰابِ ،چنان است كه گفتيم:مسجد الجامع و يوم الخميس.و كتاب، صحيفهاى باشد كه در او چيزى نوشته بود.و مصدر«كتبت»باشد و«انزال»،نقل باشد من علو الى سفل.
اَللّٰهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمٰاوٰاتِ ،او آن خداست كه اين هفت آسمان معلّق در هوا بداشت بىعمادى كه از زير او هست يا علاقهاى كه از بالاى او هست.
گفتند:اين آيت از جملۀ صد و هشتاد آيت است كه به جواب مشركان كرد خداى تعالى،چون گفتند رسول را كه خداى تو چه كرد و چه صنع [5]است او را؟ عمد گفتند،جمع عمود باشد،مثل:اديم و ادم،و عمد همچونين [6]جمع اوست، كرسول[و رسل] [7]و گفتند:عمد،جمع عماد باشد،[41-پ]كاهاب و اهب، قال النّابغة [8]:
و خيّس الجنّ [9]انّى قد اذنت لهم يبنون [10]تدمر بالصّفّاح و العمد