نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 11 صفحه : 127
بود رها كنيم و آن را گيريم كه متاع ما به نزديك او نبود. إِنّٰا إِذاً لَظٰالِمُونَ ،اگر چنين كنيم از جملۀ ظالمان باشيم.و بيان كرديم كه مَعٰاذَ اللّٰهِ ،نصب [1]او بر مصدر است، اى نعوذ باللّه معاذا فحذف الفعل ثمّ اضاف المصدر الى المفعول،و مثله:سبحان اللّه و ربّما يضاف المصدر الى الفاعل،نحو وعد اللّه و صبغة اللّه،اى وعد اللّه وعدا و صبغ اللّه صبغة [2].
فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا ،چون نوميد شدند ازآنكه يوسف اجابت ايشان خواهد كردن،برفتند و با يكديگر به خلوت بنشستند و به راز با هم سخن گفتند،و قوله: اِسْتَيْأَسُوا ،استفعلوا،من اليأس.و قوله: خَلَصُوا ،اى صاروا الى جانب بحيث لم يكن معهم من لم يكن منهم فكانوا بمثابة الشّىء الخالص،و قوله:
نَجِيًّا ،اى متناجين [3]،و نصب او بر حال است از فاعل. خَلَصُوا ،از خلوص است و «نجىّ»،مصدر است واحد را و جمع را و تثنيه و مؤنّث و مذكّر [4]را به يك لفظ باشد كعدل و زود [5].و اصل«نجىّ»من النّجو باشد،و هو الارض المرتفع،و اين از جملۀ آيات مشاراليهاست در فصاحت،براى آنكه معانى بسيار در لفظ اندك بياورد با جزالت لفظ و حسن نظم.و اين آيت و چند آيت چونين [6]عمدۀ آنان است كه وجه اعجاز،فرط فصاحت گويند. قٰالَ كَبِيرُهُمْ ،اى اكبرهم،برادر مهترين از ايشان گفت.قتاده و ابن اسحاق گفتند:روبيل بود-و او پسر خالۀ يوسف بود و به سال از ايشان مه بود و او آن بود كه رها نكرد ايشان را كه يوسف را بكشند.
كلبى و وهب گفتند:يهودا بود-و او عاقلترين ايشان بود،بعضى دگر گفتند:لاوى بود.گفت:نمىدانى كه پدر بر شما عهد گرفته است،عهد خداى و سوگند به خداى و پيش از اين آن تقصير كه كردى در حقّ يوسف، وَ مِنْ قَبْلُ مٰا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ، در موضع«ما»خلاف كردند:بعضى گفتند:در محلّ نصب است بوقوع العلم [7]عليه، يعنى أ لم تعلموا ما فرّطتم فى يوسف من قبل هذا؟و بعضى گفتند:محلّ او رفع است