نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 10 صفحه : 47
او مرا خواست،منافق مرا نخواست،نخواستمش، وَ لٰكِنْ كَرِهَ اللّٰهُ انْبِعٰاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ [1]...،چون مالش مرا نشايست،گفتمش: [قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ [2]...] [3]،مؤمن چون مرا اختيار كرد،منش اختيار كردم. هُوَ اجْتَبٰاكُمْ [4]...،و مال براى چون من دارد [5]من بستدم از او، وَ يَأْخُذُ الصَّدَقٰاتِ [6]...،نه هر درختى بستان را شايد،نه هر نباتى ريحان باشد،و نه هر تنى و مالى درگاه ما را شايد.
اشارة اخرى:عزيز مصر يوسف را بخريد و خواصّ اهلش را به خدمت او مشغول كرد و اهلش را گفت: أَكْرِمِي مَثْوٰاهُ [7]...،همچنين حقتعالى چون تو را بخريد ملائكۀ ملكوت را به خدمت تو مشغول كرد تا بهرى حافظان تواند،و بهرى دبيران تواند.و بهرى خازنان تواند،و بهرى پايمردان و و كيل دران [8]و عذر خواهان تواند، ... وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا [9].اشارة اخرى:زليخا يوسف را بخريد و به خانه برد و همه دل بدو داد و او را به منزل كرامت و لطافت فرود آورد و آنگه محبوسش كرد، آنگه مملكت بدو [10]افتاد بعد الحبس حقتعالى همچنين تو را بخريد،به انواع اكرام و اعزاز بنواخت، وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ [11]...،در دنيات بازداشت كه.
الدّنيا سجن المؤمن.
آنگه در زندان با توبه راز [12]درآمد،از سر ناز با تو راز كرد كه:
من دعاني اجبته، و من سألني اعطيته،و من اطاعني [13]شكرته،و من عصاني سترته،و من قصدني ابقيته [14]،و من عرفني حيرته،و من احبّنى ابتليته،و من احببته قتلته،و من قتلته فعلى