نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 10 صفحه : 26
شدند گفتند:ما در سايه و راحت و آسايش،و رسول خداى و صحابۀ او در جهاد و شدّت و رنج سفر!به خداى تعالى كه ما خويشتن را در استونهاى مسجد بنديم و خود را بازنگشاييم تا رسول ما را بازنگشايد [1]و توبۀ ما قبول نكند [2]و عذر ما نپذيرد [3].
همچنين كردند،چون رسول-عليه السلام-درآمد،گفت:اينان كيستند و چرا خويشتن را در اين جا بستهاند؟گفتند:اينان آناناند كه با تو[111-پ]به غزات نيامدند [4]،سوگند خوردهاند كه،خويشتن بازنگشايند تا تو ايشان را بازگشايى [5]، گفت:من نيز سوگند مىخوردهام [6]كه ايشان را بازنگشايم تا مرا نفرمايند [7].اينان تنعّم كردند و از من بازايستادند و از صحبت من و از جهاد رغبت نمودند،خداى تعالى اين آيت فرستاد بر [8]رسول-عليه السلام-بفرمود:تا ايشان را بازگشادند.ايشان بيامدند و گفتند:يا رسول اللّه!مالهاى ما فداى تو است،بفرماى تا بردارند و به صدقه بده براى ما تا كفّارت گناه ما باشد و براى ما استغفار كن.رسول-عليه السلام-گفت:مرا نفرمودهاند كه از مال شما چيزى بردارم،خداى تعالى اين آيت فرستاد: خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهٰا .
خلاف كردند در عدد ايشان كه چند كس بودند،روايت كردهاند از اميرالمؤمنين على و عبد اللّه عبّاس كه:ده كس بودند،از جملۀ ايشان ابو لبابة الانصارى.سعيد حبير گفت و زيد اسلم كه:هشت كس بودند،ازيشان هلال بود و أبو لبابة و[كردم و مرداس و أبو قيس.قتاده و ضحّاك گفتند:هفتكس بودند، از جملۀ ايشان جدّ بن قيس بود و ابو لبابه] [9]و حرام و اوس جمله از انصار بودند.عطيّه گفت از عبد اللّه عبّاس كه:پنج كس بودند،يكى از ايشان أبو لبابة بود.و بعضى دگر گفتند:آيت در ابو لبابه آمد خاص.مجاهد گفت:آيت در ابو لبابه آمد آنگه كه قريظه