نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 1 صفحه : 42
داشت،او را به كتّاب دادند [1]،معلّم او را بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ [2]تلقين كرد، خداى تعالى گفت [3]:عذاب از او بردارى كه نيكو نبود پسر با نام [4]ما،و پدر [5]در عذاب ما،من به بركت اين نام،عذاب از او برداشتم.
و در خبر مىآيد[8-ر]كه:ملك الرّوم نامهاى نوشت به اميرالمؤمنين على -عليه السّلام-و در او بناليد از صداعى كه او را مىبود و [6]اطبّا از آن عاجز بودند [7].
اميرالمؤمنين على-عليه السّلام-كلاهى بدو فرستاد،گفت:هرگه كه تو را صداعى [8]باشد،اين كلاه بر سر نه تا راحت يابى.همچنان كرد و خداى تعالى شفا داد.عجب داشت،بفرمود تا آن كلاه بشكافتند.در آنجا كاغذى يافتند بر او نوشته: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم .بدانستند كه سبب شفا آن بوده است،اسلام آورد و مسلمانى پنهان مىداشت.
خالد بن الوليد با لشكرى به زير حصن حيره فروآمد و گفت:مردى عاقل را به [9]من فرستى تا با او سخنى گويم [10].عبد المسيح بن نفيلة الغسّاني را بر او فرستادند،و او از جملۀ معمّران بود.چون بيامد [11]،خالد در وى نگريد،گفت:من أين أقصى أثرك ايّها الشّيخ؟قال:من ظهر أبي،قال [12]:من أين خرجت؟فقال [13]:من بطن امّى.
قال:علام أنت؟قال:على الارض.قال:فيم أنت؟قال:في ثيابي.قال:اين كم انت؟قال:ابن رجل واحد.قال:أ تعقل لا عقلت.قال:ارى و اللّه و اقيّد،خالد گفت:
و اللّه ما رأيت كاليوم أسأله عن الشّىء و ينحو في غيره.قال:ما اجبتك الّا ما [14]سألت فسل عمّا بدا لك.قال:أعرب ام نبيط.قال:عرب استنبطنا و نبيط استعربنا.