نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 1 صفحه : 213
است،كالازميل و الاغريض [1]و الاحريض،و درست آن است كه:مشتق نيست،بل اسمى اعجمى است لا ينصرف،و سبب منع صرف او عجمت است و علميّت.
أَبىٰ وَ اسْتَكْبَرَ ،«ابا»،امتناع كرد [2]،يعنى سرباززد [3]،و اين امتناع با قدرت باشد برآن فعل،براى آن فعل،براى آن بر سبيل مدح اجرا كنند،فلان يأبى الضّيم و هو ابىّ.آنگه بيان كرد كه آن ابا و امتناع بر وجه تكبّر و ترفّع بود،پس حقتعالى بازنمود كه:اين ابا و استكبار كفر نبود،چه كفر و ايمان فعل دل باشد،بقوله: وَ كٰانَ مِنَ الْكٰافِرِينَ .
و آنان كه گويند:اين فعل كفر بود و ابليس به اين كافر شد،«كان»را به «صار»تفسير كنند،گويند:صار من الكافرين،يعنى كافر گشت،و اين از دو وجه خطاست:يكى عدول كردن از ظاهر بىضرورتى يا دليلى،دگر گفتن كه فعل جوارح كفر باشد.و درست آن است كه:آيت بر ظاهر خود است،و معنى آن است كه خود كافر بود،نه آنكه كافر گشت.
و مذهب ما آن است كه:مؤمن حقيقى كه خداى تعالى از او ايمان داند [4]،كافر نشود براى منع دليلى،و آن دليل آن است كه اجماع امّت است كه مؤمن مستحقّ ثواب ابد بود،و كافر مستحقّ عقاب ابد،و جمع بين الاستحقاقين بر سبيل تأبيد محال بود،چه استحقاق در صحّت و استحالت تبع وصول باشد،و احباط به نزديك ما باطل است چنان كه بيانش كرده شود در جاى خود-انشاءاللّه [5]پس دليل مانع از ارتداد مؤمن اين است كه گفتيم،و ابليس- عليهاللّعنه-هميشه كافر بود و منافق،و آن عبادت كه مىكرد بر وجه نفاق مىكرد،و فريشتگان[59-پ]از او نمىدانستند تا خداى تعالى امتحان به سجدۀ آدم سبب كشف سرّ او كرد تا فريشتگان را معلوم شد كه او منافق بوده است.و اين،بر اين جمله كه ذكر كرديم از حديث نفاق ابليس، روايت است از عبد اللّه عبّاس و عبد اللّه بن بريده و جماعتى مفسّران.