نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 440
نمىديدند و گمان بردند كه مقدّمۀ عذاب خداوند است. امّا بعد از ساعتى غبار مرتفع گشته عالم منجلى شد، و اسب امام حسين «عليه السلام» بعد از قتل آن سرور رميده به هر جانبى دويدن گرفت و بعد از لحظهاى بازآمده، موى پيشانى خود را به خون آن جناب آلوده ساخته و آب از ديدهها، روان كرده روى به خيمه امام حسين «عليه السلام» نهاد. امّا چون اهالى حرم امام، اسب را ديدند كه با روى خونآلوده مىآيد و سوار پيدا نيست. فرياد از نهاد ايشان برآمده و مركب را مخاطب ساخته مىگفتند: اى ذو الجناح امام را چه كردى و چنانچه بردى چرا نياوردى؟ آخر دلت اجازه مىداد كه او در ميان دشمنان بگذاشتى و بىاو، راه به سوى لشكر او برداشتى؟ .
چه كردى خداوند اسلام را چه كردى شهنشاه ايّام را چه خاكست اى اسب بر روى تو؟ ز خون سرخست اين موى تو؟ ايشان نوحهها مىكردند و ذو الجناح سر در پيش افكنده، قطرههاى آب از چشم مىباريد و روى خود را بر پاى امام زين العابدين «عليه السلام» مىماليد.
ابو المؤيد خوارزمى آورده: كه آن اسب چندان سر بر زمين زد كه نفسش انقطاع يافت. و ابو المفاخر گفته، كه به جانب باديه رفت و ديگر كسى از او نشان نداد و امّا بعد از قتل آن حضرت، شمر مردود «لعنة اللّه عليه» با جمعى مطرود، روى به خيمهها نهاده هر متاعى كه ديدند به غارت و تاراج برده گرد عورات نگرديدند. و شمر چون به خيمه امام زين العابدين درآمد و آن حضرت به واسطه ضعف بيمارى تكيه داشت. تيغ بر كشيده خواست كه آن جناب را به قتل رساند حميد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! از سر كشتن اين بيمار درگذر. و بعضى گفتهاند: كه عمر سعد دو دست شمر را گرفته گفت: از خداى نمىترسى؟ و شرم نمىدارى، كه بر قتل اين جوان بىگناه كه در دام مرض اسير است و از قتل پدر و برادران و عمّان و خويشان با ناله و نفير. اقدام مىنمائى؟ شمر، به سبب مبالغه پسر سعد از آن فعل شنيع ممتنع شده با سرهاى شهدا و جماعت نساء عزيمت كوفه نمودند. و باقى اين سخن در باب دهم بين الإجمال و التّفصيل، گفته آيد در دو فصل و اللّه اعلم و أحكم بالفرع و الأصل.
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 440