نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 433
آب و آتش گشته يك جا هم قران و همقرين گوهر او تابناك و آتش او آبناك كرده از خون دليران در صف ميدان جنگ نعل خارا كوب اسبش، خاك را با خون عجين تيزتك، چابك عنان، پولاد سم، خارا شكاف خرد سر، كوچك دهان لاغر ميان، فربه سرين شير صولت، پيل پيكر، كوه كن، دريا گذار رعد هيبت، برق سرعت، باد جنبش، تيزبين اينت مركب، اينت راكب، اينت تيغ، و اينت مرد اى هزاران آفرين بر جانت از جان آفرين امام حسين «عليه السلام» اين چنين مركبى برانگيخت و به چنان تيغى سر ياغيان چون برگ برگ خزان بر زمين مىريخت تا سه صف لشكر را بر دريده راه بر خود گشاده، ساخت. به لب آب رسيد و همين كه اسب را در جوى فرات رانده و كف آب برگرفته خواست كه بياشامد، يكى آواز داد كه: اى حسين تو آب مىخورى و لشكر در خيمه عورات افتاده غارت مىكنند. امام حسين «عليه السلام» را غيرت آمده آب را به ريخت و چون باد به در خيمه راند. كس را نديد، دانست كه اين سخن به مكر و غدر گفته بودند اما حكم دوست چنان بود كه امام حسين «عليه السلام» آن شب روزه را به شراب بهشت گشايد.
آوردهاند كه: امام حسين «عليه السلام» از لب آب تا به خيمه رسيد، چهارصد كس را افكنده بود و چون به خيمه رسيد فرود آمد و قدم در سرا پرده نهاد، مخدّرات اهل بيت هم به خدمت او حاضر شدند. فرمود: كه اى پردگيان، چادرها را در سر كنيد و ميانها را استوار بر بنديد و مصيبت مرا آماده باشيد امّا جامه مدريد و فزع منمائيد و يتيمان مرا نيكو داريد. پس امام زين العابدين «عليه السلام» را در برگرفت و روى او را بوسه داده گفت: بيا جانا وداعم كن ، بآبى آتشم بنشان كه تيغ از استخوان بگذشت و آب از فرق و كار از جان
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 433