نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 426
شد زنهار كه بعد از من بانگ بر او نزنيد و با وى بىالتفاتى نكنيد كه دل يتيمان نازك باشد، و پس از واقعۀ من موى برهنه مكنيد و طپانچه بر چهره مزنيد و روى سينه مخراشيد و جامه چاك مسازيد، كه آنها عادت اهل جاهليّت است. امّا از گريه منع نمىكنم كه شما غريبان و بىكسانيد و مظلوم و بيچاره شده و محروم و آواره گشته و با اين همه به مصيبت من مبتلا خواهيد شد، و به شهادت من سراسيمه و شيدا خواهيد گشت و در اين محل زينب و ام كلثوم و شهربانو و سكينه بىطاقت شده گريه آغاز كردند. بر وجهى كه صومعه داران آسمان از آه و نالۀ ايشان به فرياد آمدند امام حسين عليه السلام همۀ ايشان را تسلّى داد و بر مركب سوار شده خواست كه به ميدان رود ناگاه خروش عظيم و غلغله بزرگ از خيمه به سمع مبارك وى رسيد از سبب آن پرسيد.
68. شهادت على اصغر:
گفتند: اى سيّد! و سرور، زمانۀ ستمگر بر ما خوارى مىكند و على اصغر از تشنگى زارى مىكند و شير در پستان مادرش خشك شده و آن طفل شيرخواره به هلاكت نزديك، گشته امام حسين «عليه السلام» فرمود كه او را نزد من آريد زينب «عليه السلام» او را برداشته نزد امام حسين «عليه السلام» آورد. امام مظلوم او را فراستده در پيش قربوس زين گرفت و نزديك سپاه مخالف رفته بر روى دست آورده آواز داد كه اى قوم اگر به زعم شما من گناه كردهام اين طفل بارى هيچ گناهى ندارد وى را يك جرعه آب دهيد كه از غايت تشنگى شير در پستان مادرش نمانده آن جفاكاران سنگين دل گفتند محالست كه بىحكم پسر زياد يك قطرۀ آب به تو و فرزندان تو دهيم. و نامردى از قبيله ازد كه او را حرملة بن كاهل گفتندى، تيرى كشيده به سوى امام حسين «عليه السلام» انداخت آن تير بر حلق على اصغر آمد و گذاره شده در بازوى امام حسين نشست امام «عليه السلام» آن تير را از حلق آن معصومزادۀ بىنظير بيرون كشيد و خونى كه از حلق او مىريخت به دامن پاك مىكرد و نمىگذاشت كه قطرهاى بر زمين چكد پس روى به خيمه نهاده مادرش را طلبيد و گفت: بگير اين طفل شهيد را كه از حوض
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 426