نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 383
و حالا اگر چيزى نفيستر از نفس خود مىداشتم، آن را وقايۀ ذات مقدّس و نفس أقدس تو مىگردانيدم. اگر اجازت فرمائى به ميدان مردى، علم مبارزت افرازم. و اگر قبول نمائى جان شيرين فداى راه تو سازم. حضرت امام حسين «عليه السلام» بر او آفرين كرد، دستورى داد و عابس به اتّفاق غلام، روى به ميدان نهاد.
در مقتل دينورى از ربيع بن تميم نقل مىكند كه: «من عابس را در معركهها ديده بودم و هنرهاى وى را مشاهده نموده بودم چون چشم من از دور بر وى افتاد كه به مصاف مىآيد، با لشكريان گفتم كسى متوجّه شما شده كه به هنگام جنگ بر شير ژيان و ببر بيان و پيل رمان غالب مىآيد هيچ كس متصدّى حرب و معرّفى قتال او نشود در اثناى اين قيل و قال عابس نزديك رسيده، فرياد برآورد كه اى رجل برجل مردى به مردى. لشكريان به سخن من از مبارزت او ترسيده بودند و كسى به ميدان او رغبت نمىكرد عمر سعد گفت چون يكانيكان، به حرب وى بيرون نمىرويد، به يك بار بر او حمله كنيد روى به وى نهاده آغاز محاربت كردند عابس كه اين صورت مشاهده كرد خود از سر و زره از تن بيفكنده روى به لشكرگاه نهاده و غلام از عقب پشتش نگاه مىداشت. به خداى زمين و آسمان ديدم كه زياده از دويست كس در پيش انداخته مىزد و مىراند و مىكشت ربيع گويد: من با وى آشنائى داشتم گفتم اى عابس، سر برهنه و تن بىزره خود را در درياى هيجا افكندهاى از غرقاب هلاك نمىانديشى عابس جوابى گفت كه مضمونش اين بود.
چو من در بحر هجرانم، ز كوى يك بگذشت، از باران چه غم دارد؟ به آخر از اطراف و جوانب درآمده، زخمهاى منكر بر وى و رفيق وى زدند. تا وقتى كه خواجه و غلام از دار الملام روى توجّه به مأمن دار السلام نهادند و رفتند رفيقان و رسيدند به منزل» «رضوان اللّه عليهما» .
32. شهادت حجّاج بن مسروق:
از پس ايشان حجّاج بن مسروق جعفى، مؤذّن لشكر امام حسين «عليه السلام» و بعضى گفتهاند، كه ركابدار آن حضرت نيز بود به دستورى وى به ميدان نهاد كمانى زيبا
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 383