نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 382
28. شهادت يزيد بن مهاجر جعفى
پس از او يزيد بن مهاجر جعفى قدم در ميدان نهاد و در محاربه و مقاتله داد مردى و مردانگى بداد. آخر الامر از لباس حيات مستعار عارى، روى به جامه خانۀ عنايت حضرت بارى آورد، و ساكنان ربع مسكون را، كه در دامگاه بلا افتادهاند و در شاهراه فنا ايستاده به يكبارگى وداع كرد «رضوان اللّه عليه»
29. شهادت انيس بن معقل اصبحى
بعد از آن انيس بن معقل اصبحى، روى به محاربۀ فجّار آورد و چون سيل مواج و موج سيال جوى خون از ايشان روان كرد و با حلق تشنه دشنه بر حلق ايشان مىراند و در مدح امام حسين «عليه السلام» و مناقب قوم خود رجزى مىخواند و بالأخره روح مقدّسش از تنگناى هيكل جسمانى به فضاى رياض روحانى و حدايق رضوانى، پرواز نمود «رضوان اللّه عليه»
31-30 شهادت عابس بن شبيب و غلام او
بعد از آن عابس بن شبيب شاكرى عزم قتال كرد و از غلام خود شوذب پرسيد كه امروز با ما در چه مقامى؟ شوذب جواب داد كه در ركاب تو شمشير مىزنم تا كشته شوم عابس گفت ظنّ من به تو همين بود. اكنون قدم پيش نه كه امروز روزى است كه طلب كنيم مزد عظيم از خداوند كريم كه بعد از امروز ديگر از ما عمل نمىآيد.
غلام گفت: اى خواجۀ بلند همّت چنانچه فرمودى فرصت عمر غنيمت است و هنگام اتّصال به دولت آخرت است پس هر دو به اتّفاق يكديگر عزيمت را بر حرب اهل نفاق تصميم دادند، عابس پيش امام حسين آمد و گفت به خدا سوگند كه در روى زمين هيچ كس نيست، كه نزد من دوستتر و عزيزتر از تو باشد، و من در اين مدّت خدمت لايق نكردهام و تحفهاى فراخور، آن حضرت به جناب مستطاب نياورده، لا جرم از خجالت دلريشم. و سر انفعال و شرمندگى در پيش.
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست كه خدمتى به سزا بر نيامد از دستم
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 382