نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 184
چه مىشود و چرا مىگرييد؟ گفتند چگونه نگرييم و براى چه نناليم؟
دل به شد از دست، دوست را به چه جوئيم نطق فرو بست حال خود به كه گوئيم؟ در اين وقت ميزبان جان عزيز زهرۀ زهرا و بتول عذرا از مهمانخانه قالب شريفش ميل دعوت سراى وَ اَللّٰهُ يَدْعُوا إِلىٰ دٰارِ اَلسَّلاٰمِ [1]فرمود و هودج روح بزرگوارش به جاذبه اِرْجِعِي إِلىٰ رَبِّكِ [2]از شاهراه كُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ [3]به معموره ساكنان صوامع قدس برين و مقصوره متوطنان مجامع اعلى عليّين به خدمت حضرت سيّد المرسلين پيوست.
دوست بر دوست رفت و يار بر يار.
اصحاب نامدار از صورت حال وقوف يافته مراسم گريه و زارى به جاى آوردند و مصيبت حضرت رسالت را تازه كردند و حضرت مرتضى على عليه السلام را در مرثيۀ آن حضرت ابياتيست از آن جمله: لكلّ اجتماع من خليلين فرقة يعنى هر اجتماعى را ميان دو دوست، افتراقى در پى است و هر گل وصلى را خار هجرى با وى. و كل الّذى دون الفراق قليل و هر بلائى كه باشد به غير بلاى فراق اندكست و به نسبت شدّت مفارقت از هزار يكى. و إن افتقادى فاطما بعد احمد بدرستى كه گم كردن من فاطمه را بعد از هجران حضرت رسالت. دليل على أن لا يدوم خليل دليل ظاهر و علامت باهر است بر آن كه دوست دائم در عالم نيست و هيچ قاعدۀ صحبت تا قيام قيامت قائم نه بلكه عادت روزگار غدّار و سيرت زمانه ناپايدار آنست كه پيوسته به تيغ مفارقت رشتۀ مصاحبت جمعى انقطاع دهد و داغ فراق بر جگر دوستان قديمى و ياران و مصاحبان ديرينه نهد.
فلك را غير از اين خود نيست كارى كه گرداند جدا يارى ز يارى به هر جا دوستان بيند هم آواز همان دم نغمۀ دورى كند ساز و به روايت اهل بيت وفات آن حضرت شب سه شنبه سوم ماه مبارك رمضان سنه إحدى عشر من الهجره. و در روضه مدفونست.