(الانصاف) بدست خود تفسير بيضاوى نوشتهام پايبندم شده است «وَ مٰا أَصٰابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» [1]نه همراه مىتوانم گرداند نه علاقه مىتوانم از آن برداشت، يقين ميدانم كه عن قريب در معرض بيع من يريد شىء قليل فروخته خواهد شد، پس علم يقين را در اين راه مرتفعى نبوده است، اللّه تعالى عين اليقين را نصيب طالبين گرداند بحرمة الواصلين الى حق اليقين.
(الرمز) بند بندم مىلرزد از تعقل آن چيزى كه تمناى صادقان را فرض عين است «فَتَمَنَّوُا اَلْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ» [2]و مدار بر اغماض عين است با آنكه يقين ميدانم كه عاقبت مؤمنان و محبان آل محمد صلّى اللّه عليه و آله بخير است، تعيشم در دنيا مثل تعيش زندانيان و محبوسان است، پس از خلاص شدن از زندان اين چه خوف و اين چه بيم است «رحم اللّه امرءا عرف قدره» ، اينست حال من و مقدار من.
(المقصود) غرض از نوشتن اين چند كلمه كه زبانزد هر بزرگ و كوچك است نه قصد افاده است كه نسبت به ملازمان آن جناب توهم اين داعيه محض كفر است و نه غرض دانش و اظهار معرفت خود است كه قطره را با درياى محيط خودنمائى دليل جهل است، بلكه مطلوب آنست كه خود را بدينوسيله بخاطر فيض مآثر آن عالىمقدار كه هرگز از خانۀ محبتم قادر آمده است قدم بيرون ننهاده است:
اى قدم ننهاده هرگز از دل تنگم برون حيرتى دارم كه چون در هر دلى جا كردهاى