responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1855

بازرسد كه كندرو از آنجا خيزد.و زآنجاا به عدن رسد.و آنجا و خليج بزرگ بيرون آيد.يكى آنست كه به قُلْزُم معروفست.و او بر زمين عرب بگردد تا چون جزيره‌ها باشد او و ميان خليج پارس وز قبل آنك حبشيان برابر يمن‌اند اين دريا را آنجا درياى يمن خوانند و هم درياى حبشه و بزمين حجاز درياى قلزم.

و اين شهريست بر لب او نهاده آنجا كه سپرى شود بشام چنانك بروى توان كشتن ازين جانب شام بدان جانب مصر و بجه.و خليج ديگر آنست كه او را درياى بربر خوانند،و آغاز او سر بربر برابر عدن.و آنگه اين درياى بزرگ از آنجا بسفالة الزنج كشد،آنك گفتيم كه كشتى را مخاطره گردد.وز اين جهت نگذرند و ندانند حال پيوستن او باوقيانوس ز آنسوى.و اندرين دريا بناحيت مشرقى جزيره‌ها زانج هست،آنگه جزيره‌هاى ديوه و قمير بى‌اندازه.و نونو همى‌شوند و ز آب همى‌پديد آيند و آنك كهن بود بآب ناپيدا شود.و آنگه جزيرهاى زنگيستان.

وز جزيرهاى بزرگوار و نامدار كه اندر اوست سَرَنْديب و بهندوى سنكلديب،وز وى ياقوت گوناگون خيزد و الماس.

و جزيرۀ كله،وز وى ارزيز و قلعى خيزد.و جزيرۀ سربزه كه كافور از وى خيزد،و ز ديگر جزيرها،قرنفل و صندل و نارجيل و جوزبوا و آبنوس و بر جنگ و خيزران و عود و مانند آن خيزد.

و بميان معموره بزمين سقلاب و روس دريايى است نام او بطنس،و مردمان ما او را درياى طرابزنده خوانند،زيراكه بارگاهى است بر وى نهاده.وز وى خليجى بيرون آيد و تنگ همى‌شود تا بر بارۀ قسطنطينيه گذرد،و تنگتر همى‌شود تا بدرياى شام اوفتد.و بر جنوب اين درياى شام شهرهاى مغرب است و افريقيه تا باسكندريه و مصر رسند.و برابر اين شهرها بر شمال اين دريا زمين اندلس است و روميه و روم تا بانطاكيه و بميان اين دو جانب شهرهاى شام و فلسطين است.و اين دريا آب بدرياى اوقيانوس همى‌ريزد نزديك اندلس،بجايى تنگ كه نام او اندر كتابها معبرۀ هيرقلس است.

(رجوع شود به التفهيم ص 165، 168).

مُعَوَّجُ الطُّلوع

-(اصطلاح نجومى) رجوع شود به صاعد و هابط

مَعُونه

-(اصطلاح كلامى) آنچه از عوام مؤمنان از اهل صلاح وقوع يابد.رجوع به خارق عادت شود.

(از كشاف ص 1073)

مُعير

-(اصطلاح فقهى) عاريه‌دهنده است رجوع بعاريه شود.

مَعيَّة

-(اصطلاح فلسفى) معيت مقابل تقدم و تأخر است رجوع به تقدم و تأخر شود.

تركيبات:

مَعيَّةِ بِالطَّبع

-معيت يا ذاتى است و يا زمانى معيت ذاتى را دو فرد است يكى معيت بالطبع و ديگرى معيت بالعلية معيت بالطبع عبارت از دو امرى است كه ميان آن دو نياز و احتياجى نباشد و معيت ذاتيه

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1855
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست