نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1634
از آن چو نرگس مست توام مدام خراب
بدين صفت كه منم مست ساقى باقى
عجب كه بازشناسم شراب را ز سراب
و گفتهاند كه مراد از لب جان بخش نيستى در تحت هستى است يعنى از آثار و لوازم لب كه اشارت به نفس رحمانى است نمايش نيستى امكان است در احاطۀ وجوب وجود.
شاعر گويد:
خرم دل آنكه از لب يار
حالى مى ناب ميكند وام
اى بىخبر از شراب و مستى
ننهاده برون دمى ز خود گام
در صومعه چند ديگر سودا
پختيم و هنوز كار ما خام
در ميكده نيز روزى چند
بنشين تو وقت صبح تا شام
مىنوش بكام دوست باده
پس هم بدو چشم آن دل آرام
مىبين رخ جان فزاى ساقى
در جام جهان نماى باقى و بعضى گويند لب اشارت است به نفس رحمانى كه افاضۀ وجود بر آن اعيان مينمايد (شرح گلشن راز ص 552).
لَجأ
-(اصطلاح عرفانى)لجأ توجه دل است بخدا بصدق فاقه و رجاء(و يا توجه قلب است به حق بوصف افتقار و فاقت)و حقيقت آن تذلل سر است در قرب عظمت (شطحيات ص 621).
لَحْظ
-(اصطلاح عرفانى)لحظ در لغت نگاه كردن باشياء است بمؤخر چشمو در اصطلاح توجه دل است بامور غيبى كه براى او آشكار گردد.
(لمع ص 367).
لَحْظَه
-(اصطلاح عرفانى)آن.وقت به معنى وقت صوفى كه گفت صوفى ابن الوقت باشد اى رفيق.
لحظه لحظه امتحانها مىرسد سر دلها مىنمايد در جسد.
تركيبات.
لحظههاى عمر.لحظههاى زندگى
لَحنِ خَطاب
-(اصطلاح اصولى) رجوع به مفهوم موافق شود.
لَدُن
-(اصطلاح ادبى)اين كلمه در زبان و قواعد عرب بمانند كلمه«عند» است مانند «وَ مٰا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلاٰمَهُمْ» و ظرف مكان است«ظرف مكان حضور حسى يا معنوى»رجوع بكلمۀ عند شود.
(از مغنى ص 81).
لَذّات حِسيّه
-(اصطلاح فلسفى)در برابر لذات روحانى و عقلى و معنوى است رجوع به لذت و تلويحات ص 87 شود
لَذّات عَقْليَّه
-(اصطلاح فلسفى) رجوع به لذات شود
لَذّت
-(اصطلاح فلسفى)لذت عبارت از ادراك ملايم با طبع است در مقابل الم كه ادراك منافر با طبع است در اينكه لذت و الم از امور حقيقى ثابت و متقرر هستند و يا از امور نسبى و اعتبارى اختلاف است.
زكرياى رازى گويد:لذت و الم خروج از حال طبيعى هستند.
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1634