responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1508

ده بيت يا زيادتر بنا بر اقوال مختلف است كه متحد الوزن و قافيه باشند و مصراع اول قافيه نداشته باشد و گاهى هم ممكن است قافيه‌دار بود و اغلب شاعر در قطعه مطلب و منظورى دارد (از دره ص 98)

قَطْعَةُ الفَرَس

-(اصطلاح نجومى) است و يكى از صورتهاى كواكب بود و آن شامل چهار كوكب بود كه تابع دلفين بود و شبيه كله اسب بود (از صور كواكب ص 120)

القَطْعيَّة

-(اصطلاح ملل و نحل) رجوع شود به اثنا عشرية.

گويند پيروان اين جمع مدعى امامت نوۀ امام موسى ميباشند يعنى موسى الرضا.

قَطْعيَّةُ الصُّدور

-(اصطلاح اصولى) اصوليان گويند قرآن قطعية الصدور و ظنية الدلالة است و اخبار ظنية الصدور و قطعية الدلالةاند (اخبار متواتره)

قَفَزاتُ الظَّبي

-(اصطلاح نجومى) عبارت از چهار ستارۀ بود واقع بر پاهاى دب اكبر و دو بدو آنها را قفزات الظبي يا جستن آهو گويند.

و بهر حال قفزه از ستارگان دب اكبر است كه گويند شش ستاره‌اند كه واقع بر قدمهاى آن ميباشند يعنى ستاره 12، 13،16،12،23،24،اين صورت در كتاب صور الكواكب و التفهيم مختلف است و براى تحقيق كامل و چگونگى امر بايد به ستارگان دب اكبر مراجعه شود و دور نيست كه اين اختلافات مربوط به ديد و نظر رصديهاى مختلف ملل گوناگون باشد.(رجوع به التفهيم ص 101 و صور الكواكب ص 32 و رجوع شود بدب اكبر)

قَفيزُ الطَّحان

-(اصطلاح فقهى) و نام اجاره آسيا است بقسمتى از آرد و اين نوع اجاره و عقد روا نباشد (از كشاف ص 1187)

قَفَس

-(اصطلاح عرفانى) مراد تن آدمى است،نفس اماره است.

انصارى گويد:اى مسكين هرگز ترا آرزوى آن نبود كه روزى مرغ دلت از قفس ادبار نفس خلاص يابد و بر هواى رضاى حق پرواز كند،قفس قالب است، امانت جان مرغ پر او،ارادت افق او، غيبت منزل او،هرگه كه مرغ امانت ازين قفس بشريت بر افق غيبت پرواز كند، كروبيان عالم قدس،دستها بديدۀ خويش باز نهند تا از برق اين جمال ديدهاى ايشان نسوزد، برو بند قفس بشكن كه باز آن را قفس نبود
تو در بند قفس مانده چه باز دست سلطانى
(عده ج 8 ص 133)

قِلادَه

-(اصطلاح هيوى و نجومى) صورت شش ستاره بود از ستارگان صورت رامى كه يكى از بروج دوازده‌گانه است.و آن شش ستاره بصورت قوسى باشند.

(از صور الكواكب ص 225)

قَلاّش

-(اصطلاح عرفانى) قلاش اهل حال را گويند و اهل دل و لاابالى را گويند و كسى كه قطع علايق از دنيا كرده باشد.

عراقى گويد.

در ميكده با حريف قلاش

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1508
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست