responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 886

بدون استعمار نفس باشد.

و بالجمله ذكر خفى آنست كه ذاكر زبان سر و سر را ببندد و بدون شعور او باشد كه غيبت بنده با غيبت حق موافق شود«فاذا تحققت الاذكار فنى العبد و ذكر الله باللسان يورث الدرجات و ذكره بالقلب يورث القربات».

ذِكرِ قَلب

-(اصطلاح عرفانى)ذكر قلب آن باشد كه خدا را بدل ياد كنى و فراموش نكنى تا بياد كردن حاجت نباشد.

محمد بلخى دربارۀ ذكر گويد«ذكر اللسان كفارات و درجات و ذكر القلب زلف و قرباب».

(از طبقات ص 216) اين است ياد دوست مهربان،آسايش دل و غذاى جان،يادى كه گوى است و انسش چوگان،مركب او شوق و مهر او ميدان،گل او سوز و معرفت او بوستان، يادى كه حق در آن پيدا بحقيقت حق پيوسته از بشريت جدا،يادى كه درخت توحيد را آبشخور است،دوستى حق مر آن را ميوه و بر است،

«لا يزال عبدى يذكرنى و اذكره حتى عشقنى و عشقته» آن نه آن ياد زبانست كه تو دانى كه آن در درون جانست در قصۀ عشق تو بس مشكلهاست.

من با تو بهم،ميان ما منزلها است.

خداوندا يادت كنم كه خود در يادى و رهى را از فراموشى فريادى،يادى و يادگارى و دريافتن خود يارى،خداوندا هر كه در تو رسيد غمان وى برسيد.

هر كه ترا ديد جان وى بخنديد،بناز تر از ذاكران تو در دو گيتى كيست؟ سفر نكرده منزل چه دانى،دوست نديده از نام و نشان وى چه خبر دارى؟ معبود خودى و عابد خويشتنى زيرا كه براى خود كنى هر چه كنى
اگر بجان خطر كنى با خطر شوى و اگر روزى بكوى حقيقت گذر كنى و ز آنجا كه سراى اوست او را ياد كنى آن بينى كه«لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر» (از عده ج 1 ص 419).

يك بار بكوى ما گذر بايد كرد در صنع لطيف ما نظر بايد كرد
گر گل خواهى بجان خطر بايد كرد دل را ز وصال ما خبر بايد كرد
بنده در ذكر بجائى رسد كه زبان در دل برسد و دل در جان برسد و جان در سر برسد و سر در نور برسد.

(از عده ج 1 ص 344) پير طريقت گفت:ذكر دوست بهرۀ مشتاقانست،روشنائى ديده و دولت جانست و آئين جهانست،يك ذره فزودن بدوستى بهتر از دو جهاتست،يك طرفة العين انس با دوست خوشتر از جانست،يك نفس در صحبت دوست ملك جاودانست.

(از عده ج 8 ص 74).

و الله ما طلعت شمس و لا غربت الا و ذكرك مقرون بانفاسى
و لا جلست الى قوم احدثهم الا و انت حديثى بين جلسائى[جلاسى]
الهى به بهشت و حورا و چه نازم،اگر مرا نفسى دهى از آن نفس بهشتى سازم،

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 886
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست