نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 850
چه كردهاند و چه حكم راندهاند در ازل.
پير طريقت گفت:آه از قسمتى كه از پيش رفته است،فغان از گفتارى كه خود رأى گفته است،ندانم كه شاد زيم يا آشفته بيمم همه از آنست كه آن قادر در ازل چه گفته،بنده تا در قبض است،خوابش چون خواب غرقشدگان است،خوابش چون خورد بيماران،عيشش چون عيش زندانيان است و بزبان تذلل ميگويد:
پر آب دو ديده و پر آتش جگرم پر باد دو دستم و پر از خاك سرم (از عده ج 8 ص 178).
دَرياىِ مُحيط
-(اصطلاح عرفانى) كنايت از دل مؤمن است.
(از انسان كامل نسفى ص 236)
دَرياىِ نُور
-(اصطلاح عرفانى)ظاهرا عرفا و صوفيان هند جهان وجود را درياى نور دانستهاند عزيز الدين نسفى گويد:
باطن وجود نور است...
اى درويش باين نور ميبايد رسيد و اين نور را مىبايد ديد و از اين نور در عالم نگاه مىبايد كرد تا شرك خلاص شود و كثرت برخيزد،شيخ ما مىفرمود من بدين نور رسيدم و اين درياى نور را ديدم،نورى بود نامحدود و نامتناهى و بحرى بود بىپايان و بىكران و فوق و تحت و يمين و يسار و پيش و پس نداشت در اين نور حيران مانده بودم خواب و خور و دخل و خرج از من برفت...اى درويش هر سالكى كه بدين درياى نور نرسيد و در اين دريا غرق شد بوئى از مقام وحدت نيافت و هر كه بمقام وحدت نرسيد و بلقاى خدا مشرف نشد و هيچ چيز را آن طور كه هست نديد و ندانست نابينا آمد و نابينا رفت.
اى درويش علامت اينكه كسى در اين درياى نور غرق شده باشد اينها است با خلق عالم بصلح باشد،با همه بنظر شفقت و محبت نگرد.
درياى نور مدد و معاونت از هيچ كس دريغ ندارد هيچ كس را بىراه و گمراه نداند و همه را در راه خدا داند و همه را روح در خدا بيند.
عزيزى حكايت كند كه چندين سال خلق را بخداى دعوت كردم هيچ كس سخن من قبول نكرد.نوميد شدم و ترك كردم و روى بخداى آوردم چون بحضرت خداى رسيدم،جمله خلايق را در آن حضرت حاضر ديدم،جمله در قرب بودند.
دست او را حق چو دست خويش خواند تا يَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ براند
دست حق ميراند تا زندش كند زنده چبود جان پايندش كند
زنده چبود جان پايندش كند يار بايد راه تنها مرو از سر خود اندر اين صحرا مرو
دست پير از غايبان كوتاه نيست دست او جز قبضۀ الله نيست پارۀ از تركيبات:دست خدا،دست توانا،دست بدست،
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 2 صفحه : 850