responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 809

شد كه اسماء ارباب مظاهرند و آن مظاهر مربوب اسمائند و حقيقت محمديه،صورت اسم الجامع الهى است و اسم الهى رب اوست و از اوست فيض و استمداد بر جميع اسماء،اكنون بايد دانست كه آن حقيقت كه رب تمام اعيان و صور اعيان و جهان وجودست بواسطۀ رب،ظاهرى است كه در آنها است كه رب الاربابست.

و بعبارة ديگر بواسطۀ صورت خارجيه كه مناسب با صورت عالم است كه مظهر اسم الظاهر است تربيت ميشود صور عالم.

و بواسطۀ باطن آن،تربيت ميشود،باطن عالم،پس تمام عوالم اجسام و ارواح از جهت حقيقت اوست نه از جهت بشريت او،زيرا او ازين جهت عبد است و مربوب و محتاج برب خود «وَ مٰا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لٰكِنَّ اللّٰهَ رَمىٰ» اشارت بجهت دوم است پس براى حقيقت محمديه است تمام اسماء و هر طور كه بخواهد در اين عالم تصرف كند و اين حقيقت مشتمل بر دو جهت است يكى الهيت و ديگرى عبوديت و براى اوست خلافت و احياء و امامت و لطف و قهر و غضب و سخط و جميع صفات براى آنكه تصرف كند در عالم و در نفس خود و بالجمله ربوبيت او نسبت باين عالم بواسطۀ صفات الهيه است در مرتبت نزول و او«مجمع البحرين» است بحر الظاهر و بحر الباطن و اين نوع خلافت در روى زمين از طرف خداى متعال واجب است بحكم آنكه «مٰا كٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّٰهُ إِلاّٰ وَحْياً أَوْ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ» و در هر زمانى-(شرح قيصرى ص 38- كشاف ص 441).

خِلافَتِ إِلهى

-(اصطلاح عرفانى) نفوس كاملۀ انسانى كه از آنها تعبير به نفوس اولياء الله و انبياء ميشود خلافت الهى‌اند (از اكسير العارفين ص 292).

خُلَّت

-(اصطلاح عرفانى)خلت بمعنى دوستى و محبت است و نرد سالكان اعم از محبت است و آن عبارت از تخلل مودت است در دل و مقام محبت ارفع از مقام خلت است(از كشاف ص 448).

آدم هنوز در كتم عدم بود كه رب العزة رقم خلت بر آن مهتر فرو كشيد و آتش شوق خود در باطن او نهاد و جمال عشق لم يزل روى بوى آورد،پس در وجود آمد آن روز كه در آن صحراى تحير ايستاده دل بمهر سرمديت افروخته و جان از شراب نيستى مست گشته در آن وقت صبوح عاشقان و هاى و هوى و عربدۀ بيدلان از سر خمار شراب نيستى بزبان بى‌خودى گفت «هٰذٰا رَبِّي» (عده ج 5 ص 474).

خُلسَه

-(اصطلاح عرفانى)و بمعنى فرصت مناسب است چنانكه گويند:«الخلسة سريعة الفوت و بطيئة العود»و«الخليس ايضا و الخلاس.الشجاع الحذر»و «تخالس القوم الشيء:تسالبوه»و«اخلس النبت.اختلط رطبه بيابسه»رجوع شود به رؤياى صادقه و فرهنگ مصطلحات عرفاء تأليف نگارنده.

خَلع

-(اصطلاح فلسفى)خلع بفتح خاء.بمعناى زوال صورت و لبس بمعناى وجود صورت ديگر است و مرادف با كون و فساد است.

(از كشاف ج 1 ص 449-ص 426- اسفار ج 4 ص 162-دستور ج 2 ص 93)

خُلع

-(اصطلاح فقهى)بفتح خاء

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 809
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست