باب را از قلعه چهريق به تبريز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 او را در آن شهر به دار آويخته و تير باران كردند.
اعتضاد السلطنه در كتاب «فتنه باب» مىنويسد: از قضا در اين واقعه گلوله به ريسمانى آمد كه بدان دست باب را بسته بودند. ريسمان گسيخته و باب رها شده و راه فرار در پيش گرفت و خود را به حجره يكى از سربازان انداخت و اين گريختن او از باطن شريعت بود، زيرا اگر سينه خود را گشاده مىداشت و فرياد بر مىآورد كه اى سربازان و مردمان آيا كرامت من را نديديد، كه از هزار گلوله يكى بر من نيامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم كند و اين شك و ريب از ميان مردم رفع شود. چون سربازان گريختن او را ديدند دانستند كه وى را قدر و منزلتى نباشد با خاطر آسوده بدان حجره رفته او را گرفته بستند و هدف گلولهاش ساختند.
راجع به جسد او اختلاف است. گويند: جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حيوانات گردد، ولى بعضى بر آنند كه شبانه به وسيله سليمان خان صائينقلعهاى ربوده شد و آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند، و در امامزاده معصوم نزديك رباط كريم به خاك سپردند.
ازلىها گويند كه: جسد در همان امامزاده معصوم بجاست، اما بهائيان بر آنند كه جسد را از آنجا به مسجد ما شاء اللّه نزديك چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن كه در خانههاى بابيان نوبه به نوبه امانى بود پس از هجده سال به امر بهاء اللّه به عكّا برده و در دامنه كوه كرمل به خاك سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.
پس از كشته شدن على محمد و سوء قصد با بيان به ناصر الدين شاه جانشين باب را كه ميرزا يحيى نورى ملقب به صبح ازل بود (1246-1330 ه. ق) با برادرش ميرزا حسين على معروف به بهاء اللّه و عدهاى از بابيان به عراق تبعيد كردند. در آنجا بين دو برادر اختلاف افتاد و ميرزا حسين على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بين پيروان آن دو برادر جنگ و ستيز در گرفت. دولت عثمانى كه در آن روزگار عراق و فلسطين و قبرس را در تصرف داشت بين آن دو برادر جدايى افكند و صبح ازل را به قبرس و برادرش ميرزا حسين على را به عكّا تبعيد كرد.
بابيان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند ولى بهائيان به ميرزا حسين على بهاء اللّه گرويدند بهايى گرديدند و از دين اسلام خارج شدند.
سرانجام صبح ازل در شهر فاماگوستا كه آن را به اختصار ماغوستا گويند در قبرس در گذشت باب گذشته از آن كه به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهميت مىداد از ارقام اسرار عجيبى توقّع داشت در