خداوند كه بر عصمت او داناست به امامت او به نصّ حكم كند، و يا از دست امام كرامت يا معجزهاى صادر شود، كه صدق دعوى او را برساند. تنصيص چنان كه در پيش گفتيم، بايد از جانب خداوند يا پيغمبر يا امام سابق صورت بگيرد.
ثالثا- امام بايد «افضل» مردم زمان خود باشد.
رابعا- امام بر حق بعد از حضرت رسول (ص) به «نصّ صريح» ، حضرت على (ع) و بعد از آن يازده فرزند او هستند، كه همه معصوم و در عهد خود افضل خلايق بودند، و همه به نصّ صريح امام قبل به اين مقام تعيين شدهاند.
بعلاوه شيعيان اماميه اثنىعشريه معتقدند كه امامان داراى «علم لدنّى» هستند و آن علمى است كه مفهوم تمام دين و علوم غيبى، و همه دانستنيهاى جهان را در بر مىگيرد. اين علم لدنّى و مخفى بر حضرت على (ع) مكشوف شد و از وى پياپى به ديگر امامان منتقل گرديد، بنابراين قول امام از همه وقايع گذشته و آينده جهان اطّلاع دارد. همچنين معتقدند كه به جاى «وحى» كه بر پيغمبران نازل مىگردد، امامان ملهم از غيب هستند و خداوند امور غيبيه را به ائمه الهام مىنمايد، و ايشان را از اسرار عالم آگاه مىسازد، با اين فرق كه پيغمبر جبرئيل را مىبيند، و كلام او را مىشنود، امّا امام كلام جبرئيل را مىشنود ولى او را نمىبيند.
در باب «تعدد ائمه» در آن واحد، شيعه اماميه اثنىعشريه، وجود بيشتر از يك امام را در يك زمان صحيح نمىدانند، عدّهاى از اسماعيليه مىگفتند، در آن واحد ممكن است دو امام باشد، يكى «ناطق» و ديگرى «صامت» و چون امام ناطق درگذرد امام صامت جاى او را بگيرد.
عقيدۀ شيعه اماميه بر اين است كه وجود امام بر روى زمين دليل «لطف خداوند» بر خلايق است. حكمت و عدالت اقتضاى چنين لطفى را مىنمايد، از اين جهت خداوند در هر عصرى امامى را بر مردم مىگمارد، تا هادى و رهبر ايشان باشد و آنان را از خطا و گمراهى نگاه دارد.
بحث كلامى دربارۀ امامت: امام محمّد غزالى گويد كه مسأله امامت را مىتوان از سه نظر مورد بحث قرار داد:
نخست- در وجود «نصب امام» ، كه واجب بودن آن امرى «عقلى» نيست بلكه «شرعى» است زيرا نظام دين و دنيا جز به اطاعت از امام يا سلطانى مطاع حاصل نگردد [1].
دوم- تعيين و برگزيدن امام، از ميان طايفهاى خاص يا ديگر مردم، رسول خدا مىفرمايد: «الائمة من قريش» يعنى امام بايد از طايفه قريش باشند. در صدر اسلام