شايد ايشان همان فرقه «معلوميه» باشند كه گويند: هر كسى كه خدا را به جميع اسماء و صفات نشناسد جاهل است مگر آن كه به جميع آنها عالم گردد.
سواد اعظم، ص 175.
معطليه
گويند كه: عالم هميشه بوده و خواهد بود و هرگز نباشد كه نباشد، خانهاى است عالم، بىخانه خدا مشمر و معطل است، ليس فى الدار غيرنا ديار.
كس در خانه نيست و اگر هست مائيم.
ما هيچ نهايم و جمله مائيم گاهى چو سگيم و گه همائيم در «تبصرة العوام» آمده است: قومى باشند كه ايشان را «معطّله» خوانند و اعتقادشان ضد اعتقاد «مشبهه» باشد.
گويند: نشايد صفت كردن وى به چيزى كه آن مخلوق است نشايد گفت: بارى تعالى شىء است يا موجود و قادر يا عالم تا سميع و بصير و امثال اين در قرآن توقف كنيم و نگوئيم مخلوق است و غير مخلوق و اين سخن را از «ملاحده» گرفتهاند غالبا اين نام به فرقى اطلاق مىشود كه از خداوند نفى صفات و اسماء مىكنند و باطنيه بيشتر به اين نام خوانده مىشوند.
هفتاد و سه ملت، ص 21.
معرفة المذاهب، ص 13.
سواد اعظم، ص 125.
تبصرة العوام، ص 86.
معلوميه
فرقه «معلوميه» و «مجهوليه» از خوارج بودند و «معلوميه» از همكيشان پيشين خود در دو چيز مخالفت كردند و مىگفتند: هر كس خداى را با همه نامهايش نشناسد نادان است و نادان به خداوند كافر است.
ديگر آن كه گفتند: اعمال بندگان آفريدۀ خدا نيست.
امّا در استطاعت و مشيت قايل به قول اهل سنت شدند و گفتند: استطاعت با كردن كارى همراه است و آن جز به خواست خدا نشايد بود.
اين فرقه كسى را امام خوانند كه به مذهب آنان باشد و شمشير بركشد و با دشمنان نبرد كند بدون آن كه از بازنشستگان و كنارهگيران از جنگ بيزارى جويد.
«مجهوليه» را نيز سخن هم چون «معلوميه» است جز اين كه گفتند: هر كه