بستگى به علوم حقيقى و به كار بردن آنچه را كه اولى براى سرمديت و غمخوارى جميع امت و وفاى به خداوند در حقيقت و پيروى از رسول در شريعت است.
گويند كه: تصوف ترك اختيار و بذل مجهود و انس به معبود است تا حواس خود را از مراعات انفاست حفظ كنى و گويند آن اعراض از اعتراض و صفاى معاملت با خداى تعالى و اصل آن وارستگى از دنيا و صبر در امر و نهى و خدمت تشرّف و ترك تكلّف و اخذ حقايق و يأس از آنچه را كه در دست خلايق است.»
هجويرى در «كشف المحجوب» گويد: «صوفى آن بود كه از خود فانى بود و به حق باقى، از قبضۀ طبايع رسته و به حقيقت پيوسته، اهل كمال را صوفى خوانند و متعلقات و طالبان را متصوف.»
دربارۀ معنى كلمۀ صوفى و اشتقاق آن سخن بسيار گفتهاند. گروهى گويند: صوفى منسوب به اهل صفه است كه جماعتى از مسلمانان صدر اسلام بودند و در صفۀ مسجد رسول خدا (ص) ساكن بودند. -اهل صفه.
برخى آن را نسبت به بنى صوفه دانند كه جماعى از عربند و با زهد بسر مىبردند.
عدّهاى گفتهاند: نخستين كسى كه خود را وقف خدا كرد مردى صوفه نام و اسم حقيقى وى غوث بن مرّ بود و زاهدانى كه از جهت انقطاع ما سوى اللّه به او شبيه بودند صوفيه ناميده شدند.
بعضى گفتند: صوفى منسوب به صوفانه است كه گياه نازك كوتاهى است و آن ترۀ خرد و زرد موىدار است و صورت ظاهر، صوفيه را به آن گياه تشبيه كردهاند.
برخى گفتند: صوفى منسوب است به صوفه القفا يعنى موهاى پشت گردن است.
بعضى از خاورشناسان آن را مركب از دو كلمۀ تئو و سوفيا [1]دانستهاند كه به معنى خداشناسى است.
ظاهرا تمام وجوه اشتقاق درست نباشد و صوفى منسوب به صوف به معنى پشم است و از آن جهت كه ايشان را « پشمينهپوش» خواندند.
ابو نصر سراج در كتاب «اللمع» آورده كه: آنان را صوفى مىناميم زيرا پشمينه پوشند و پشمينهپوشى دأب انبيا و حواريون و زهّاد بوده است.
صوفى در قرن دوم لقب بعضى از بزرگان بوده است چنان كه جابر بن حيان كه معروف به علم كيميا (شيمى) است و مردى شيعى مذهب و اهل كوفه و زاهد بود و در سال 253 ه درگذشت، لقب صوفى داشت.
به قول الكندى در كتاب «قضاة مصر» طبع گست Guest كلمه صوفى و اسم