نصارى و يهود برابرند و همه آنان را دعوت به حق مىكرد و در امر دين تسامح داشت نه تعصب.
مذهب او بيشتر در مغرب مصر خاصه در الجزاير و تونس انتشار يافته است.
شاذلى به جباران و سلاطين زمان خود اعتنايى نداشت و او و خليفهاش ابو العباس مرسى كتابى ننوشتهاند ولى اورادى از آنان باقى است كه به آن «حزب الشاذلى» خوانند.
اما شاگردان آن دو كه تاج الدين ابن عطا اللّه اسكندرى باشد كتابهائى بسيار درباره آن طريقه نگاشتهاند كه يكى از آنها كتاب «لطائف المنن» است كه در بارۀ طريقت دو شيخ خود بحث كرده است.
ديگر كتاب «مفتاح الفلاح و مصباح الارواح» است كه در حاشيه «لطائف المنن» در قاهره به طبع رسيده است.
طبقات شعرانى، ج 2، ص 4.
دايرة المعارف الاسلاميه، ج 13.
شاعيه
از فرق «غلاة» اند.
المواعظ و الاعتبار فى ذكر الخطط و الآثار، ج 4، ص 177.
شافعيه
پيروان ابو عبد اللّه محمد بن ادريس بن عباس بن عثمان بن الشافع الهاشمى القرشى (150-204 ه) از ائمه اربعه سنت و جماعت، وى در شهر غزه در فلسطين زاده شد و دوساله بود كه او را به مكّه بردند و دوباره به بغداد رفت و در سال 199 ه به مصر رهسپار شد و در فسطاط در آخرين روز رجب سال 204 هجرى درگذشت و در دامنه كوه المقطّم در مقبرۀ بنى عبد الحكم به خاك سپرده شد.
مبرّد صاحب «الكامل» گويد كه: شافعى اشعر ناس در ادبيات عرب بود و در فقه و علم قراءات كسى به مقام او نمىرسيد. در تيراندازى مهارت داشت. بيستساله بود كه به مقام فتوى رسيد و در آن سن به مدينه رفت تا به محضر امام مالك درآيد و در آنجا بماند تا مالك در سال 179 ه درگذشت.
از حوادث زمان او سفرش به يمن بود و در آنجا با علويان زيدى همداستان شد و در سرّ با امام يحيى بن عبد اللّه از بزرگان زيديه رفت و آمد داشت تا اينكه او را با عدهاى از علويان اسير كرده به نزد هارون الرشيد بردند (187 هجرى) .
هارون چون از مقام علمى او آگاه شد بر وى ببخشود و آزادش كرد.
وى با فقيه معروف حنفى محمد بن الحسن شيبانى (در گذشته در 189 ه) ارتباط داشت و كتب او را به دست خود استنساخ مىكرد.