مىنويسد: پدرش دهقانى بود كه آذرك نام داشت چون بيامد، دهقان را به ولادت پسرى مژده دادند، منجّم طالع او بديد و گفت: اين پسر لشكركش و سفّاك باشد.
مردم سيستان را نيازرد و رعيّت سيستان از او به سلامت بودند.
بعد از مرگ هارون الرّشيد در سال 193 حمزه دست از كشتار مردم مسلمان بازداشت و به فكر غزا با غير مسلمانان افتاد، شايد زهد و ورع و ديندارى بيش از اندازه وى را وادار كرد كه از آن پس از جنگ با مسلمانان دست بردارد و به جبران خونهايى كه در بلاد اسلام ريخته است به جنگ با كفّار بپردازد.
در بعضى از متون عربى از جمله تاريخ طبرى لقب حمزه (شارى) ذكر شده و خوارج خود را شراة (يعنى: فروشندگان جان خود به خداوند) مىگفتند [1]از اين جهت او را بدين لقب كه مفرد شراة است، شارى مىخواندند.
حمزه در حدود سال 180 هجرى به حج رفت و در اين سفر با قطرى بن الفجأه آشنا شد و پيروان قطرى به وى بيعت كردند.
تاريخ سيستان، ص 156-176.
زين الاخبار گرديزى، ص 131-133.
تاريخ بيهق-ص 44-266.
تاريخ طبرى-ج 11، ص 650.
الكامل ابن اثير-ج 6، ص 168.
حميريه
از فرق «شيعه» و پيروان حضرت امام جعفر صادق (ع) بودند.
برسى مىنويسد كه: جبابره يعنى پيروان جابر بن حيّان و حميريه از شاگردان حضرت امام صادق (ع) بودند و از وى دانش كيميا فرا گرفتند.
مشارق الانوار، ص 214.
حنابله
پيروان احمد بن محمد بن حنبل ابو عبد اللّه شيبانى وائلى، امام مذهب «حنبلى» از ائمه چهارگانه سنت و جماعتند.
وى ايرانى الاصل از شهر مرو و پدرش فرماندار سرخس بود. او در بغداد زاده شد و در طلب علم به كوفه و بصره و مكّه و مدينه و يمن و شام و مغرب و الجزاير و عراق و فارس و خراسان سفر كرد.
كتابى به نام «مسند ابن حنبل» در شش جلد بنوشت كه محتوى بيش از سى هزار حديث است و كتابهاى ديگرى دربارۀ ناسخ و منسوخ و تفسير قرآن و غيره بنوشت.
[1] -اين لقب را از آيۀ شريفه: «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ» گرفتهاند. ابن نديم از فقهاى اين فرقه در كتاب (الفهرست) نام برده است.