و نيز مىفرمايد:« إِنَّ اللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ ».خلاصه معنى آنكه:
«خدا تغيير نمىدهد و باز نمىگيرد نعمتى را كه به قومى عطا فرموده است تا ايشان نفوس خود را تغيير ندهند و نيّتهاى خود را بر نگردانند». [1]
و ضدّ كفران،شكر است.و آن عبارت است از:شناختن نعمت از منعم.و آن را از او دانستن.و به آن شاد و خرّم بودن.و به مقتضاى آن شادى عمل كردن.به اين معنى كه:
خير منعم را در دل گرفتن و حمد او را كردن و نعمت را به مصرفى كه او راضى باشد رسانيدن.
پس شكر منعم حقيقى،كه حضرت آفريدگار و مقصود از بيان است آن است كه همۀ نعمتها را از او دانى.و او را منعم و ولى خود شناسى.و همۀ وسائط را مسخّر و مقهور او يقين داشته باشى.و اگر كسى ديگر با تو نيكى كند چنين دانى كه:خداى -تعالى-دل او را مسخّر فرموده كه به آن نيكى اقدام نموده و او را خواهى نخواهى بر اين داشته.و كسى كه اين را فهميد و اعتقاد كرد،يك ركن شكر را به جا آورده.بلكه بسا باشد كه:همين را شكر گويند.و اين«شكر قلبى»است.
همچنان كه مروى است كه:«موسى-عليه السّلام-در مناجات گفت:الهى!آدم را به يد قدرت خود آفريدى و او را در بهشت خود جاى دادى و حوّا را به او تزويج نمودى چگونه شكر تو را كرد؟خداى-تعالى-فرمود كه:دانست اينها از من است». [2]
و ركن ديگر شكر خدا آن است كه:به نعمتهاى الهى كه به او عطا كرده شاد و خرّم باشد،امّا نه از اين راه كه:باعث لذّت و كامرانى او در دنياست،بلكه از اين راه كه:به واسطه آنها مىتواند تحصيل رضاى منعم را كند.و خود را به قرب و جوار و لقاى او برساند.
و علامت اين،آن است كه:از نعمتهاى دنيويّه شاد نشود مگر به چيزى كه اعانت بر تحصيل آخرت نمايد.و از هر نعمتى كه او را از ياد خدا باز دارد و از راه حقّ مانع، محزون و غمناك گردد.و چون اين صفت را نيز تحصيل كرد ركن دوّم شكر را به جا آورده.
و ركن سيّم آن است كه:در دل و زبان،حمد و ثناى او را به جا آورد.
و حمد دل آن است كه:خيرخواه كافّۀ مخلوقات الهى بوده،نيكويى ايشان را جويد.
و حمد زبان،آن است كه:اظهار شكر گزارى او را كند.
و ركن چهارم آن است كه:نعمتهاى الهيّه را صرف رضا و مقصود او نمايد.مثلا: