و بدان كه:آنچه مذكور شد كه:توسّل به اسباب،لازم،و در شرع اقدس امر به آن شده است نسبت به كسى است كه:در درجه اوّل از توكّل باشد.امّا كسى كه يقين و ايمان او به سرحدّ كمال رسيد به حيثيّتى كه بالكلّيّه اعتماد او از اسباب و وسايل و وسايط زايل شد و دل او چنان مستغرق جناب حقّ گرديد كه بجز او مؤثّرى نمىبيند،و غيرى اصلا در نظر او نيست و چنان دل او به عنايت الهى مطمئن است كه:احتمال نمىدهد كه او را به غير واگذارد،و اصلا اضطرابى از براى او هم نمىرسد.از براى چنين كسى باكى نيست اگر روى از همۀ اسباب برتابد،زيرا البتّه حقّ-سبحانه و تعالى-محافظت او را مىكند.و روزى او را بىگمان مىرساند،خواه اسباب را تحصيل كند يا نه.و خواه سعى و كسب نمايد يا نه.
بلى اين چنين شخصى گاه باشد كه:متوجّه كسب شود و از پى اسباب رود به جهت اينكه امر خدايى چنين صادر شده.و الاّ مطلقا به سعى و كسب خود وثوق و اعتمادى نمىدارد.و آنچه شنيده،از حكايات بعضى از كاملين اوليا كه بىزاد و راحله به بيابانها مسافرت مىكردهاند و روزى ايشان مىرسيده و از سباع و درنده احتراز نمىكردند و نسبت به پادشاهان ذو الاقتدار سخنان ناهموار مىگفتهاند و خدا ايشان را نجات مىداده از اين فرقه بودهاند.« ذٰلِكَ فَضْلُ اللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُ ». [1]
فصل:طريقۀ تحصيل صفت توكّل و علامت حصول آن
طريقۀ تحصيل صفت توكّل آن است كه:آدمى سعى در قوّت اعتقاد خود نمايد تا همۀ امور را مستند به حضرت آفريدگار داند.و از براى ديگرى در هيچ امرى مدخليّتى نداند.و بعد از آن،تأمّل كند و متذكّر شود كه:پروردگار عالم بىسابقۀ سعى و تدبير او، او را از عالم نيستى به فضاى هستى درآورد.و خلعت وجود،كه اصل همۀ نعمتها است در او پوشانيد.و در صلب پدر و رحم مادر،كه آن بيچاره از همه جا بىخبر بود او را حفظ و حراست نمود.و آنچه در هر حالى ضرورى بود از براى او آماده ساخت و اعضا و جوارح او را كه مايۀ بقا و معيشت او در دنياست بدون آگاهى آن،به او عطا فرمود.
و بعد از آمدن او به فضاى دنيا،خون حيض را از مجراى پستان،بعد از آنكه آن را صاف و سفيد نموده جارى ساخت،و كيفيّت مكيدن را به او تعليم نمود.و ساير ضروريّات معيشت او را در دنيا از زمين و آسمان و آب و آتش و هوايى كه به آن نفس كشد-و صنعتها و علمها و گياهها و ميوهها و حيوانات،مهيّا گردانيد.و قواى باطنيّه و ظاهريّه را به امور خود مشغول گردانيد.