بدان كه:از براى صفت«توكّل»،در ضعف و قوّت،سه درجه است:
اوّل آنكه:حال او در حقّ خدا و وثوق او به عنايت،و اطمينان او به كفايت او،مثل حال او باشد نسبت به كسى كه وكيل او باشد.و اين ضعيف ترين درجات توكّل است.و منافاتى با سعى و تدبير خود ندارد.گويا بعضى تدبيرات،منافى باشد.همچنان كه كسى ديگرى را در امرى وكيل مىكند،هر سعى و تدبيرى را كه وكيل بگويد،ارتكاب آن منافاتى با توكيل ندارد.همچنين هر سعى كه عادت و طريقۀ وكيل بر آن جارى است كه موكّل خود بكند،گو صريحا نگويد.امّا ساير تدبيرات منافى توكيل است.
دوّم آنكه:حال او با خدا مثل حال طفل باشد با مادر خود،زيرا او جز مادر نمىشناسد.و به سوى غير او اعتماد ندارد.چون او را ببيند در هر حال به دامن او مىآويزد.و اگر حاضر نباشد چون امرى به او رو دهد اوّل چيزى كه بر زبان او مىگذرد:«اى مادر!»است.و صاحب اين مرتبه چنان غرق توكّل است كه از توكّل خود نيز غافل است.و همه تدبيرات و سعيها منافى اين مرتبه است مگر تدبير گريختن به خدا و پناه جستن به او به واسطه دعا و تضرّع.
سوّم اينكه:آدمى در نزد خدا مانند ميّت در نزد غسّال باشد،يعنى:خود را در پيش قدرت حقّ،ميّت ببيند.و جميع حركات و سكنات خود را از قدرت ازليّه داند.و اين بالاترين درجات است.و صاحب اين مرتبه،بسا باشد ترك دعا و سؤال را كند از راه وثوق به كرم و عنايت حضرت حقّ-تعالى-.و اين شخص،مانند طفلى است كه:بداند اگر از سوى مادر بگريزد مادر او را بجويد.و اگر به دامن مادر بياويزد مادر او را در آغوش مىكشد.
و از اين قسم است توكّل حضرت خليل الرّحمن در هنگامى كه او را در منجنيق نهادند كه به آتش افكنند و حضرت روح الأمين به او گفت:آيا حاجتى دارى؟گفت:با تو نه.گفت:پس با آنكه حاجت دارى بخواه و نجات خود را از او طلب كن.گفت:
«حسبى من سؤالى علمه بحالى».يعنى:«علم خدا به حال من،كفايت سؤال مرا مىكند». [1]
و اين مرتبه بسيار نادر و عزيز الوجود و مرتبه صدّيقين است.و صاحب اين مرتبه تا در اين مرتبه است از هر سعى و تدبيرى بيزار است،زيرا وصول به اين درجات،منافى همه تدبيرات است،و صاحب آن واله و مبهوت است.