بشكند به رضاى پروردگار ظفر مىيابد.و هر كه عقل او بر نفس امّارهاش غالب شود به جهد و طاعت،پس به تحقيق كه به فوز عظيم فايز گشته است و پردهاى تيرهتر و موحشتر از نفس و هوا،ميان بنده و خدا نيست.و هيچ حربهاى از براى قتل و قطع اين دو،مثل خشوع و گرسنگى و تشنگى روز و بيدارى شب نيست.پس اگر كسى چنين كند و بميرد در زمره شهدا است.و اگر زنده ماند و بر اين جاده مستقيم باشد عاقبت او به رضوان اكبر مىرسد.و سيّد انبيا كه باعث ايجاد ارض و سماء است اين قدر نفس مطهّر و مقدّس خود را زحمت مىداد كه از بسيارى ايستادن به نماز،قدمهاى مبارك او ورم مىكرد و مىفرمود:«أ فلا أكون عبدا شكورا»يعنى:«آيا من بنده شاكر خدا نباشم».و مقصود آن سرور،اين بود كه:امّت او به او اقتدا نمايند.پس هان،هان،كه در هيچ حالى از رياضت و مجاهده نفس و سعى در طاعات و عبادات،غافل نشويد.اى جان برادر!اگر لذّت عبادت پروردگار را بيابى،و حلاوت مناجات با آفريدگار را بچشى،و بركات و انوار آن را ببينى اگر اعضاى تورا پاره سازند يك دقيقه از آن غافل نگردى». [1]
گرش ببينى و دست از«ترنج» [2] بشناسى روا بود كه ملامت كنى زليخا را دوّم:همنشينى اهل عبادت و رياضت،و هم صحبتى كسانى كه ساعتى از زحمت طاعت،خود را فارغ نمىگذارند و نفس خود را به انواع زحمات مشقّت مىدهند،زيرا ملاحظه احوال و اعمال ايشان باعث شوق و رغبت مىگردد.و سبب اقتدا و پيروى ايشان مىشود.
يكى از نيكان مىگويد كه:«هر وقت در عبادت،سستى از براى من حاصل مىشد مىرفتم به ديدن بعضى از عبادت كنندگان و چون او را مىديدم،تا يك هفته با شوق تمام به عبادت و طاعت اقدام مىنمودم».
و ليكن در امثال اين زمان،اين امر دست نمىدهد،زيرا در اين عصر يافت نمىشود كسى كه چون پيشينيان دامن همّت بر كمر زده وقت خود را وقف عبادت الهى نموده باشد.بلكه اگر در همه عالم تفحّص كنى كسى را نمىيابى كه به ادنى مرتبه عبادت كنندگان گذشته برسد.و به شخصى بر نمىخورى كه در مقام جهاد نفس بوده آن را در بوته رياضات شرعيّه بگدازد.