responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : معراج السعادة نویسنده : النراقي، المولى احمد    جلد : 1  صفحه : 497

تو را كوه پيكر هيون [1] مى‌برد چه دانى پياده كه چون مى‌رود
توقف كنيد اى جوانان چست [2] كه در كاروان‌اند پيران سست

حكايت دادرسى نمودن سلطان محمود غزنوى

از سلطان محمود غزنوى مشهور است كه:شبى در بستر استراحت خفت و در آن شب،خواب پيرامون چشم او نگرديد،هر چند از پهلوئى به پهلوئى مى‌غلطيد ديده‌اش به هم نمى‌رسيد.با خود گفت:همانا مظلومى در سراى من به تظلّم آمده و دست دادخواهى او،راه خواب را بر چشم من بسته.پس پاسبانان را گفت كه:در گرد خانه من بگرديد و بينيد كه مظلومى را مى‌يابيد بياوريد.پاسبانان،اندكى تفحّص كرده كسى را نيافتند.باز سلطان هر قدر سعى كرد خواب به ديدۀ او نيامد،بار ديگر ايشان را امر به تجسّس نمود.تا سه دفعه،در مرتبه چهارم خود برخاست و بر اطراف دولت سراى خود مى‌گشت تا گذارش به مسجد كوچكى كه به جهت نماز كردن امراء و غلامان در حوالى خانه سلطان ساخته بودند افتاد،ناله زارى شنيد كه از دل بى‌قرارى بر مى‌آيد،و آه سردى شنيد كه از جان پردردى كشيده مى‌شود،نزديك رفته ديد بيچاره‌اى سر به سجده نهاده و از سوز دل خدا را مى‌خواند.سلطان فغان بركشيد كه زنهار اى مظلوم!دست دادخواهى نگهدار كه من از اول شب تا حال خواب را بر خود حرام كرده تو را مى‌جويم و شكوه مرا به درگاه پادشاه عالم نكنى كه من در طلب تو نياسوده‌ام.بگو تا بر تو چه ستم شده؟گفت كه:ستمكار بى‌باكى شب پا به خانه من نهاده مرا از خانه بيرون كرده و دست ناپاكى به دامن ناموس من دراز كرده خود را به در خانه سلطان رسانيدم چون دستم به او نرسيد عرض حال خود را به درگاه پادشاه پادشاهان كردم.سلطان را از استماع اين سخن آتش در نهاد افتاده و چون آن شخص مشخّص رفته و در آن شب، جستن او ميسّر نبود،فرمود:چون بار ديگر آن نابكار آيد او را در خانه گذاشته به زودى خود را به من برسان.و آن شخص را به پاسبانان خرگاه سلطانى نموده گفت:هر وقت از روز يا شب كه اين شخص آيد اگر چه من خواب راحت باشم او را به من رسانيد.بعد از سه شب ديگر آن بدگهر به در خانه آن شخص رفته،بيچاره به سرعت تمام خود را به سلطان رسانيد.آن شهريار دادرس،بى‌توقّف از جا جسته با چند نفر از ملازمان،خود را به سر منزل آن مظلوم رسانيده اول فرمود تا چراغ را خاموش كردند.پس تيغ از ميان


[1] شتر تندرو.

[2] چالاك.

نام کتاب : معراج السعادة نویسنده : النراقي، المولى احمد    جلد : 1  صفحه : 497
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست