مرض كبر ندانى،تا نيك مطمئن شوى و خود را در معرض آزمايش و امتحان در آورى، زيرا كه:بسيار مىشود كه آدمى ادعاى خالى بودن از كبر را مىكند،بلكه خود نيز چنان گمان مىكند ولى چون وقت امتحان مىرسد معلوم مىشود كه اين مرض در خفاياى نفس او مضمر است و فريب نفس اماره را خورده و خود را بىكبر دانسته،و به اين جهت از معالجه و مجاهده دست كشيده.
و از براى هر يك از كبر و تواضع علاماتى چند است كه آدمى به آنها امتحان،و حالت نفس او از كبر و تواضع شناخته مىشود.
و علامت اول آنكه:چون با اقران و امثال خود در مسألهاى از مسائل،گفتگو مىكند اگر حق بر زبان ايشان جارى شود،و آنچه او گويد مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن كرد و از اينكه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت برآوردند اظهار شكرگزارى ايشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شكرگزارى مشكل نبود پس اين علامت آن تواضع است.و اگر قبول حق از ايشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمى نتواند نمود معلوم است كه تكبر دارد.و بايد بعد از تأمل در بدى عاقبت آن،در خباثت نفس خود تأمل كند و در صدد معالجه برآيد و خود را بر آنچه گران است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شكرگزارى حق گويان بدارد.و مكرر اقرار به عجز و قصور خود كند.و به گويندۀ حق دعا كند و او را آفرين و ستايش گويد،تا اين صفت از او رفع شود.
و بسا باشد كه در خلوت مضايقه از قبول حق ندارد و ليكن در حضور مردم بر او گران باشد،در اين وقت،كبر نخواهد داشت و ليكن مبتلا به مرض ريا خواهد بود و بايد آن را معالجه نمايد به نحوى كه در مرض ريا بيايد.
علامت دوم آنكه:چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد كه امثال و اقران بر او مقدم نشينند و او فروتر از ايشان نشيند،و مطلقا تفاوتى در حال او نكند.و همچنين در وقت راه رفتن،مضايقه نداشته باشد كه عقب همه راه رود.و اگر چنين باشد،صفت كبر ندارد.و اگر بر او گران باشد،متكبّر است و بايد چاره خود كند،و زير دست امثال خود بنشيند و عقب ايشان راه رود تا از اين مرض خلاص گردد.
حضرت صادق-عليه السّلام-فرمودند كه:«تواضع آن است كه:آدمى در مكانى كه پستتر از جاى او باشد بنشيند.و به جائى كه پائينتر از جاى ديگر باشد راضى شود.و به هر كه ملاقات كند سلام كند.و ترك مجادله كند،اگر چه حق با او باشد.و نخواهد كه او را بر تقوى و پرهيزكارى مدح كنند». [1]