درجه دوم اينكه:در دل او كبر باشد و كردار متكبرين نيز از او صادر گردد و اما به زبان نياورد.
و اين درجه،يك شاخه كمتر از درجۀ اول است.
درجه سوم اينكه:در دل،خود را بالاتر داند اما در كردار و گفتار مطلقا اظهار ننمايد،و نهايت سعى در تواضع و فروتنى كند.و چنين شخصى شاخ و برگ درخت كبر را قطع كرده است اما ريشه آن در دل او هست.پس اگر به اين جهت بر خود غضبناك باشد و در صدد قلع و قمع ريشۀ آن نيز بوده باشد و سعى كند،او به آسانى بتواند از آن خلاص گردد.و اگر احيانا بىاختيار ميل به برترى كند و ليكن در مقام مجاهده بوده باشد گناهى بر او نيست و خدا توفيق نجات به او كرامت مىفرمايد.
فصل:طريقۀ معالجه تكبر
دانستى كه:كبر از جمله مهلكات،و مانع وصول به سعادات است.و باعث آن نيست مگر حمق و سفاهت و بىخردى و غفلت،زيرا كه:همه آسمانها و زمينها و آنچه در آنها موجود است در جنب مخلوقات خدا هيچ و بىمقدارند.و همچنين زمين در جنب آسمانها،و موجودات زمين در جنب زمين،و حيوانات در جنب آنچه بر روى زمين است،و انسان در جنب حيوانات،و اين مسكين بيچاره متكبر،در جنب افراد انسان.پس چه شده است او را كه بزرگى كند.
خويشتن را بزرگ مىبينى راست گفتند يك،دو بيند لوچ اى احمق!قدر و مقدار خود را بشناس و ببين چيستى و كيستى و چه برترى بر ديگران دارى،به فكر خود باش و خود را بشناس.
تا تطاول [1]نپسندى و تكبر نكنى
كه خدا را چو تو در ملك بسى جانورست اول و آخر خود را در نظر گير و اندرون خود را مشاهده كن،اى منى گنديده و اى مردار ناپسنديده،اى جوال نجاسات و اى مجمع كثافات،اى جانور متعفن و اى كرمك عفن،اى عاجز بىدست و پا و اى به صدهزار احتياج مبتلا،تو كجا و تكبر كجا؟!!! اى اياز از پوستينت ياد آر.
شپشى خواب و آرام از تو مىگيرد،و جستن موشى تو را از جا مىجهاند.لحظهاى گرسنگى از پايت در آورد.دو درم غذاى زيادتى باد گنديده از حلقومت بيرون