از براى او حاصل،و از دنيا بالمرّه گسيخته و منقطع باشد،و بالكليّه در خدمت خدا مشغول بوده باشد خاتمه خود را چه مىداند؟و از آخر كار خود چه خبر دارد؟و چگونه مطمئن مىشود كه دفتر حال او برنگردد،و احوال او متبدّل نشود؟!و حال آن كه گفتهاند:گردش دل آدمى شديدتر است از گردش آب جوشان در ديگ.و پروردگار مقلب القلوب مىفرمايد:
« إِنَّ عَذٰابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ ». [1]خلاصۀ معنى آنكه:كسى از آدميان از عذاب خدا ايمن نيست،پس انسان بيچاره كجا و اطمينان خاطر كجا!چه جاى نشستن و چه جاى خاطر جمع شدن است!بايد بر خود گريه كنيم و بر احوال خويش نوحه نمائيم.
ديدهها بر ديگرى چون ميگرى مدتى بنشين به خود خون ميگرى
هر كجا نوحه كنند آن جا نشين زانكه تو اولى ترى اندر حنين
علت نترسيدن از سوء خاتمه
قبل از اين مذكور شد كه بالاترين خوفها،خوف سوء خاتمه است.و از براى آن اسباب بسيار است،و مرجع همه آنها سه چيز است:
اول:كه از همه بدتر است آن است كه در وقتى كه سكرات مرگ ظاهر شود و احوال آن نمايان گردد،در عقايد آدمى خللى هم رسد و شك يا انكارى در بعضى از عقايد در دل او حاصل شود،و اين حجابى گردد ميان خدا و بنده،كه باعث عذاب مخلّد،و زيانكارى ابد،و دورى دائمى از درگاه خدا گردد،و به كفر از دنيا رحلت كند.
و مىتواند شد كه آدمى به امرى كه خلاف واقع باشد اعتقاد كند و در وقت مردن خلاف آن بر او ظاهر شود،و به اين سبب تشكيك در ساير عقايد صحيحه خود كند و كافر گردد.زيرا كه در ابتدا،اعتقاد او به همه يكسان بود،پس چون ملاحظه كند كه يكى از آنها خطاست اطمينان او از ساير عقايد خود نيز بر طرف مىگردد.
چنانكه گويند فخر رازى روزى مىگريست.از سبب گريه او پرسيدند.گفت:حال هفتاد سال است كه در مسألهاى بنوعى اعتقاد داشتم امروز دانستم كه باطل بوده،از كجا كه ساير عقايد من چنين نباشد.
و بالجمله-العياذ بالله-كسى كه به اين خطر افتد و پيش از آنكه رفع تشكيك او بشود و ايمان از براى او حاصل بشود از دنيا برود كافر رفته است.و بلهائى كه ايمان به خدا و رسول و روز حساب بر سبيل اجمال دارند و اين در قلب ايشان رسوخ كرده