responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : معراج السعادة نویسنده : النراقي، المولى احمد    جلد : 1  صفحه : 192

سر بود،چون به نماز ايستادى صداى دل او به قدر يك ميل راه رفتى». [1]

«از داود پيغمبر ترك اولائى صادر شد تا زنده بود بر خود نوحه مى‌كرد و پيوسته شغل او گريه و زارى بود.روزى متذكر خطاى خود شد بى‌اختيار فرياد كرد و از جاى خود جسته دست بر سر نهاد و سر به كوه و بيابان گذاشت و نوحه و گريه مى‌نمود،به حدى كه سباع و درندگان بر دور او جمع شدند.گفت:بر گرديد من شما را نمى‌خواهم، من طالب كسانى هستم كه بر گناه خود گريانند.مردم به او مى‌گفتند كه:تا چند مى‌گريى و خود را رنجه مى‌دارى؟مى‌گفت بگذاريد كه گريه كنم پيش از آنكه روز گريه كردنم سرآيد،و پيش از آنكه استخوان‌هايم را خورد كنند و شعله در احشاى من افكنده ملائكه غلاظ و شداد را به گرفتن من امر كنند». [2]

«يحياى معصوم چون به نماز ايستادى چنان گريستى كه درخت و كلوخ از گريه او به گريه در آمدى،و پدر بزرگوارش زكريّا بر حال او گريه كردى تا بيهوش شدى.و يحيى هميشه از خوف خدا گريان بود تا از اشك چشمش گوشت روى او ريخت و دندانهايش از زير پوست نمايان شد،مادرش دو قطعه كرباس بر دو گونه او گذاشت تا آب چشمش به جراحت گونه‌اش نرسد،چون به نماز ايستادى اين قدر گريستى كه آن كرباس در آب چشمش غرق شدى،مادرش آن را برداشتى و فشردى،چون يحيى مى‌ديد كه مادرش آنها را مى‌فشارد و آب از دستش جارى است آهى مى‌كشيد و مى‌گفت:اى خدا اين اشك چشم من است و اين مادر من است و من بنده‌توام و تو ارحم الراحمينى». [3]

و خوف خاتم انبياء به مثابه‌اى بود كه قد مباركش خم شده بود،چنانكه چون راه رفتى مردمان گمان كردندى كه به رو در مى‌افتد.و حتما شنيده‌اى كه سيد اولياء شبى هفتاد مرتبه از خوف خدا بيهوش مى‌شد.و چنانچه فقرات مناجات آن بزرگوار را ملاحظه نمائى و عبارات ادعيه سيّد السّاجدين را بشنوى مرتبه خوف و خشيت ايشان را خواهى دانست.پس بعد از آنكه خوف ايشان با وجود مرتبه عصمت به اين حد باشد معلوم است كه امثال ما چگونه بايد باشيم.

چهارم آنكه:تأمل كند كه فهميدن حقايق قضا و قدر الهى و ادراك كند امور خداوندى در قوّه بشر نيست و هيچكس را از آنچه در پس پرده است خبر نيست،پس حكم كردن به آنچه به ظن و تخمين مى‌آيد غلط،چه جاى قطع و يقين،پس به طاعت و ايمان خود خرسند شدن نيست مگر از بيخردى و بى خبرى.بلكه اگر كسى همه خيرات


[1] احياء العلوم،ج 4،ص 158.

[2] محجة البيضاء،ج 7،ص 306.و احياء العلوم،ج 4،ص 158.

[3] رك:امالى شيخ صدوق،ص 32،(مجلس 8)،با اختلافى در الفاظ و عبارات.و احياء العلوم ج 4،ص 159.

نام کتاب : معراج السعادة نویسنده : النراقي، المولى احمد    جلد : 1  صفحه : 192
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست