در ذكر هم هست ذاهل باشد و بتمامه مستغرق مذكور و محو او باشد.و اهل اين مرتبه التفات به ذكر را حجاب از وصول به مطلوب و مقصود مىدانند.و اين مرتبه مطلوب و مقصود حقيقى،و باقى مراتب بالعرض مطلوباند.
فايده:كيفيت سدّ ابواب خواطر،و رفع وساوس
بدان كه سدّ ابواب خواطر و دفع وساوس اگر چه صعب و مشكل و ليكن مرتبهاى است بس عظمى،و موهبتى است بس كبرى.كليد گنج سعادات و مفتاح ابواب مرادات است،زيرا كه دل مانند ظرفى است كه خالى بودن آن از محالات است.پس لا محاله بعد از آنكه از افكار بىفايده تهى گرديد،محل ذكر خدا و نزول جند ملائكه خواهد شد و از دوام ياد خدا انس به او،و از انس،مرتبه شوق به لقاى او و محبت او كه اعظم مراتب و «اسناى» [1]مواهب است حاصل،و ابواب معارف از عالم فيض بر دل گشوده مىشود و به آن سبب از ظلمات شكوك و اوهام بيرون مىآيد.و در اين هنگام،نفس به مرتبه اطمينان و ثبات در عقايد و معارف مىرسد،چنانكه خداى تعالى فرموده كه:
«أَلاٰ بِذِكْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » 2يعنى:«آگاه باش كه به سبب ياد خدا دلها به مرتبه اطمينان مىرسند».
و ليكن همچنان كه دانستى خلاصى از چنگ خواطر و وساوس،موقوف است بر تخليه نفس از رذائل صفات،و تحليه آن به شرايف ملكات و مواظبت بر ذكر خدا.و سرّ در اين،آن است كه بعد از تخليه و تحليه و دوام ذكر،نفس را صفائى و بهجتى حاصل،و قوه عاقله را تسلّط و قوّتى پيدا مىشود و بر ساير قوا مستولى و غالب مىگردد.و از كشاكش آنها متاثر نمىشود،بلكه آنها را به مقتضاى مصالح كار مىفرمايد.و عنان قوه واهمه و متخيّله را ضبط مىنمايد،به طورى كه آنها را بدون امر و نهى قوه عاقله تصرفى ممكن نمىباشد و خودسرانه به هر وادى كه خواهند نمىتوانند رفت.و بعد از اينكه اين حالت مكرر شد و به مرتبه ملكه رسيد اين دو قوه را ملكه اطاعت و انقياد عاقله حاصل مىشود و از هرزه گردى و اضطراب باز مىايستد و به غير از خواطر محموده از خزانه غيب در آن خطور نمىكند.و نفس منقاد عاقله مىشود.و تنازع لشكر ملك و شياطين بر طرف،بلكه سدّ ابواب شياطين شده جند ملك بىمتنازع در آنجا قرار مىگيرند و نفس در مقام اطمينان مستقر مىگردد.