نسازى،بلكه قدر كه از آب مثلا پر گردد از هوا خالى مىشود.پس ظرف دل نيز چنين است اگر آن را مشغول به ياد خدا و فكر امرى از امور دينيّه كردى ممكن است كه آمد و شد شيطان لعين از آن كم شود و الا هر لحظه كه از خدا غافل ماند در آن دم شيطان با وسوسهاش در آنجا حاضر مىشود،همچنان كه خداوند متعال در كتاب كريم تصريح به آن فرموده كه:
«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطٰاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ » . [1]يعنى:«هر كه از ياد خداوند رحمن باز مىماند برانگيزانيم شيطان را كه قرين و همنشين او باشد».
و رسول خدا-صلّى اللّه عليه و آله-فرمود:«انّ الله يبغض الشاب الفارغ». [2]يعنى:
«خداوند دشمن دارد جوانى را كه بيكار باشد».
زيرا كه كسى كه مشغول عمل مباحى نباشد كه دل او را مشغول سازد لا محاله شيطان فرصت نموده داخل خانه دلش مىگردد و در آنجا آشيانه مىسازد و توالد و تناسل مىكند و از اجتماع نسل او نيز نسلهاى ديگر متولد و همچنين إلى غير النهايه.
پس علاج نيست در دفع وساوس شيطانيه و خواطر نفسانيه مگر قطع همه علايق ظاهريّه و باطنيّه،و ترك جاه و مال و اهل و عيال،و فرار از يار و رفيق و دوست و شفيق،و در كنج تنهائى نشستن و در به روى آشنا و بيگانه بستن،و همه هموم را يكى كردن.و همين هم كفايت نمىكند،تا آدمى را بصيرتى حاصل نباشد و قوه فكر در آثار عجايب صنع رب العالمين نداشته باشد و در باطن سير در ملكوت آسمان و زمين نتواند كرد تا اينكه به اشتغال به اين افكار،دل را از دست شيطان نابكار خلاص سازد.و كسى كه اين بصيرت و قوه از براى او نباشد بايد خود را مشغول سازد و بعد از قطع علايق و گوشه نشينى به او راد و اذكار و مناجات با پروردگار و نماز و دعا و عبادت و تلاوت قرآن با حضور قلب،زيرا كه ذكر ظاهرى را بىحضور قلب در دل اثرى نيست.
و از آنچه مذكور شد ظاهر شد كه اگر علاج قطع وساوس و خواطر بالمرّه ممكن باشد نمىشود مگر با به جا آوردن سه امر:
اول آنكه:راههاى عظيمه شيطان را در دل كه رءوس صفات ذميمه،و اصول ملكات رذيله است سدّ كند،مانند شهوت و غضب و حرص و حسد و عداوت و عجب و كبر و طمع و بخل و جبن و محبت دنياى دنيه و بيم فقر و فاقه و عصبيت و بد دلى به خدا و خلق و نحو اينها.كه هر يك از اينها درى هست وسيع از براى شيطان كه چون آن را مفتوح ديد داخل دل مىشود و مشغول وسوسه مىگردد.و بعد از سدّ آنها راهى نخواهد