عالم چيزهاى بسيار مشاهده كند و ليكن همه را صادر از يك مصدر مىبيند و كل را مستند به واحد حق ملاحظه مىكند و اين مرتبه مقام مقربين است.
مرتبه چهارم:كه«لب لب»باشد آن است كه:به غير از يك موجود نبيند و شريكى از براى خدا در وجود قرار ندهد.و اين مرتبه را اهل معرفت فناء في الله و فناء في التوحيد گويند،زيرا كه صاحب آن،خود را فانى دانسته.و اين مرتبه غايت وصول در توحيد است.
و چنان تصور نكنى كه وصول به اين مرتبه ممكن نيست و با وجود ملاحظۀ آسمان و زمين و ساير مخلوقات متكثّره و موجودات كثيره موجود را منحصر در يكى دانستن معقول نمىباشد،زيرا كه هر گاه از براى دل شدت استغراق در لجّه عظمت و جلال واحد حق و غلبه انوار جمال و كمال وجود مطلق حاصل شود و اشعّۀ اشراقات نور واجب الوجود بر آن احاطه كند و آتش محبت و انس،در كانون ضميرش افروخته گردد و ساير موجودات ضعيفه از نظر بصيرتش غايب مىشوند،و بالمره از غير يك وجود،غافل و«ذاهل» [1]مىگردد.
نگويم در آن كس بجز يار نى ولى غير او كس پديدار نى
در آن پرتو افكن يكى نور بود كه از غير او ديدهها كور بود همچنان كه كسى كه مشغول مكالمه سلطانى و مستغرق ملاحظه سطوّت او گردد بسيار مىشود كه از مشاهده غير،غافل مىشود.و عاشقى كه محو جمال معشوق باشد غير او را نمىبيند.و همچنان كه ستارگان در روز موجودند و ليكن چون نور آنها در جنب نور خورشيد ضعيف و مضمحل است به نظر نمىآيند.و از اينجا ظاهر مىشود كه كسى را كه غير يك وجود ملحوظ و كثرت مشاهده است در مرتبه توحيد ناقص و هنوز نور وجود صرف در روزن او پرتو نيفكنده است.آرى:
تا نگشتند اختران از ما نهان دان كه پنهان است خورشيد جهان
فصل:علائم ترقّى در مراتب توحيد
بدان كه از علامات ترقى از مرتبه اول و دوم توحيد و وصول به مرتبه سيم آن است كه آدمى در جميع امور خود توكل بر خدا كند و همۀ امور خود را به او واگذارد و ديده از همه وسايط بپوشاند،زيرا كه بعد از آنكه بر او روشن شد كه به غير از خدا احدى منشأ هيچ اثرى نيست،و دانست كه مبدأ هر موجودى و منشأ هر فعلى،از خلق و رزق و عطا و منع و غنا و فقر و مرض و صحّت و ذلّت و عزّت و حيات و ممات و غير