نام کتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 749
و خواستهها را دور مىسازد، كسى كه به آن برسد سخت خسته مىشود. كسى كه به آن
نرسد رنج مىبرد!
73- كسى كه خود را در مقام پيشوايى و امام مردم قرار مىدهد، بايد پيش از آن
كه به تعليم ديگران بپردازد، به تعليم خويش بپردازد و بايد تأديب كردن او به عملش
پيش از تأديب كردن به زبانش باشد.
كسى كه معلّم و ادب كننده خويشتن است؛ به احترام سزاوارتر است از كسى كه معلّم
و مربّى مردم است.
74- نفسهاى انسان گامهاى او به سوى مرگ است.
75- هرچيز كه شمرده شود سرانجام پايان مىگيرد، و آنچه در انتظار وجودش هستى،
سرانجام فرا مىرسد.
76- كارها هنگامى كه مشتبه شوند آخرشان را با اولشان مىسنجند (سالى كه نكوست
از بهارش پيداست).
77- نقل شده كه «ضراربن حمزه ضبائى» (كه از ياران امام عليه السلام بود) بر
معاويه وارد شد.
معاويه از او خواست كه حالات اميرمؤمنان على عليه السلام را براى او شرح دهد.
«ضرار» در پاسخ گفت: گواهى مىدهم كه
او را در بعضى از مواقف عبادتش ديدم، به هنگامى كه شب، پرده تاريكى خود را فرو
افكنده بود. او در محراب ايستاده، و محاسنش را گرفته همچون انسان مارگزيده به خود
مىپيچيد و در تب و تاب بود، و همچون انسان محزون و غمگين گريه مىكرد و مىگفت:
اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو! خود را به من عرضه مىكنى؟ يا اشتياق خود را
به من نشان مىدهى، مىخواهى مرا به شوق آورى؟! هرگز آن زمان كه تو در من نفوذ كنى
فرا نرسد. هيهات! دور شو! ديگرى را فريب ده! من نيازى به تو ندارم. من تو را سه
طلاقه كردهام كه رجوعى در آن نيست. زندگى تو كوتاه، موقعيّت تو كم و آرزوى تو پست
است.
آه از كمى زاد و توشه و طولانى بودن راه و دورى سفر و عظمت مقصد.
78- سخن ذيل را امام عليه السلام در پاسخ آن مرد شامى فرمود كه از او پرسيد
آيا مسير ما به سوى شام به قضا و قدر خداوند است؟
«البتّه اين سخن طولانى بوده كه قسمتى
از آن برگزيده شد».
واى بر تو (اى مرد شامى كه گمان مىكنى قضا و قدر به معناى اجبار است) گويا تو
گمان كردى قضاى لازم و قدر حتمى را. اگر چنين بود ثواب و عقاب و وعده و وعيد الهى
بيهوده بود؛ خداوند سبحان بندگان خود را امر كرده و مخيّر ساخته
نام کتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 749