نام کتاب : قهرمان توحيد، شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم( ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 158
به صورت هاجر نگاه كنى؟» حضرت براى بار سوم هفت سنگريزه ديگر به سوى شيطان
پرتاب كرد، و هنگامى كه شيطان ديد وسوسههاى او در عزم راسخ ابراهيم عليه السلام
هيچ خللى وارد نمىكند، او را رها كرد و رفت.
ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام به قربانگاه رسيده، آماده انجام فرمان خداوند
شدند.
امّا هر دو مانند ابر بهار اشك مىريختند. ابراهيم عليه السلام پدر است و
عاطفه پدرى دارد، و اسماعيل نوجوان فرزند اوست و محبّت و علاقه فرزندى دارد. و
عاطفه و محبّت پدرى و فرزندى منافاتى با انجام فرمان خدا ندارد. دستور خدا را
انجام مىدهد، امّا گريهاش را هم مىكند.
هفتم اينكه، اسماعيل 13 ساله كه تسليم فرمان پروردگار و
آماده انجام مأموريّت پدر شده، خطاب به پدر مىگويد: «پدرجان! ابتدا صورتم را بر
روى خاك بگذار، تا چشمانت به چشمانم نيفتد، و عواطف پدرانهات تحريك نشود؛ زيرا
ممكن است مانع انجام فرمان پروردگار شود. سپس دستهايم را محكم ببند، تا مبادا از
خود بى خود گشته و مانع انجام مأموريّتت گردم». [1]
همه چيز آماده شده، و تمام مقدّمات فراهم گرديده، و اينك ابراهيم خليل قصد
دارد فرزندش اسماعيل را به خاطر انجام فرمان الهى ذبح كند. بدين منظور، كارد را بر
گلوى اسماعيل مىگذارد. امّا هر چه فشار مىدهد، نمىبرد! نكند كارد تيز نيست، آن
را امتحان مىكند، بسيار تيز و برّان است. دوباره كارد را بر گلوى اسماعيل
مىگذارد، ولى اين بار هم نمىبرد. حضرت خطاب به كارد مىگويد:
چرا نمىگذارى فرمان پروردگارم را انجام دهم؟ كارد مىگويد: «الخليل يأمرنى
والجليل ينهانى؛ ابراهيم خليل مرا امر به بريدن مىكند، و خداى ابراهيم از اين كار
مَنعم مىكند». [2] اينجا
بود كه فرشته وحى بر حضرت ابراهيم عليه السلام نازل شد.