تكرار عمل يا عادات شخصى (در مقابل عادات محيط) نيز در تأثير وجدان دخالت فراوان دارد. افرادى كه مرتكب
جنايات پى در پى مىشوند ممكن است وجدانشان در دفعه اول به شدت متأثر و ناراحت
گردد، ولى به قدرى اين ناراحتى در دفعات بعد كمتر مىشود تا جايى كه اين عادت در
روح آنها به قدرى رسوخ پيدا مىكند كه هنگام ارتكاب جنايت هيچ گونه ناراحتى احساس
نمىكنند. مانند بعضى از سياستمداران كهنه كار كه براى حفظ موقعيت خود دست به
جنايات هولناكى مىزنند كه از شنيدن آن مو بر بدن راست مىشود، ولى هنگامى كه
خودشان آن منظره را مشاهده مىكنند كاملًا خونسرد و آرامند و از ظاهرشان پيداست كه
هيچ گونه عذاب وجدانى ندارند و علت اين امر آن است كه: به تدريج اين نيروى الهى بر
اثر تكرار عمل و بى اعتنايى به قضاوت وجدان، تحليل رفته و از كار افتاده است.
اگر وجدان هم مانند ساير نيروهاى جسمى و روحى به كار نيفتد، به تدريج تحليل
مىرود و از كار مىافتد، دانشمندان علوم طبيعى مىگويند: حيواناتى در غارهاى
تاريك زندگى مىكنند كه عموماً چشمهاى نابينايى دارند، آنها از روز نخست چنين
نبودهاند، چشمهاى بينايى داشتند و در بيرون غار زندگى مىكردند، ولى هنگامى كه
ضرورت زندگى، آنها را به درون آن غارهاى تاريك راند، چشم هايشان از فعاليت باز
ماند و به تدريج تحليل رفت و نابينا شد.
و همچنين افرادى كه براى مدتى طولانى محكوم به زندانهاى