پارهاى اوقات- به دلايلى كه بعداً اشاره خواهد شد- نداى وجدان در درون وجود
بعضى به قدرى ضعيف مىشود كه كمتر احساس مىشود و گويا اصلًا وجدانى ندارند. دست
به هر جنايتى مىزنند و هرگز احساس ناراحتى هم نيم كنند! اين هم قابل انكار نيست
كه وجدان نيز مانند بسيارى از نيروهاى درونى قابل رشد و نمو است و با تلقيت، تكرار عمل و راهنمايى علمى و عملى قوىتر و بر اثر عدم مراقبت يا تكرار عمل مخالف، ضعيف
مىشود.
3- وجدان بستگى به تشخيص دارد
اينكه بعضى وجدان را به يك قاضى عادلى تشبيه كردهاند كه كرسى قضاوت او روى
قلب انسان گذارده شده، گر چه از بعضى جهات صحيح است ولى بك عيب بزرگ دارد و آن
اينكه: قاضى وجدان بر خلاف ساير قاضىها، هيچ گونه اطلاعات علمى از خود ندارد و
حتماً بايد در تشخيص نيك و بد به عقل مراجعه كند 7
به عبارت ديگر: وجدان يك نيروى ادراكى نيست. ادراكات تنها به وسيله عقل و فكر
صورت مىگيرد، ولى به محض اينكه انسان به كمك عقل و فكر خود خوبى و بدى چيزى را
تشخيص داد، نيروى مرموز وجدان از جا بر مىخيزد انسان را به خوبىهايى كه عقل
شناخته تشويق و از بدىها منع مىكند. بنابراين اگر عقل در تشخيص نيك و بد دچار
اشتباه شود، وجدان هم به دنبال او گمراه خواهد شد!