چشم آمها مىپردازد. (مانند: نالههاى جانخراش
مظلوم بى گناهى كه در لحظات آخر با لحن تضرعآميزى به آنها التماس مىكرد) اين حالت باعث مىشود كه روح او با تازيانه وجدان، مورد
شكنجه سختى قرار بگيرد! به همين دليل بسيار ديده شده كه براى رهايى از شكنجه
دردناك وجدان، خود را به دادگاههاى بشرى معرفى مىكنند و گدن خود را زير شمشير
قانون مىگذارند، تا شايد آسوده شوند.
داستان افسرى كه در جنگ دوم جهانى بر روى شهر هيروشيما 3 ى ژاپن بمب اتمى
انداخت و در چند لحظه، شهر آبادى را به تل خاكستر تبديل نمود و دهها هزار نفر از
افراد بى گناه (كودكان شيرخوار، بيماران بيمارستانها، و
حيوانات بى زبان) را نابود كرد و اكنون بر اثر فشار و شكنجه
وجدان، ديوانه شده است 4، نمونهاى از مجازات وجدان است. اين افسر جنايتكار را- كه مجرى
فرمان جنايتكاران ديگرى بود- چه چيزى ديوانه كرد؟ آرى، تنها و تنها فشار و شكنجه
وجدان! 5 اما هنگامى كه انسان تصميم به كار نيكى مىگيرد، وجدان او را تشويق
مىكند، پس از انجام عمل، از ورى تقدير و تحسين مىنمايد و تا آخر عمر هرگاه خاطره
آن عمل را به ياد مىآورد، مورد نوازش وجدان قرار مىگيرد: به همين جهت احساس يك
نوع خوشحالى، انبساط، غرور و سربلندى در خود مىكند.
در همان لحظاتى كه انسان مشغول انجام يك عمل نيك يا بد است، وجدان آرام نيم نشيند
و با كمال قدرت مىكوشد تا در صورت اول، انسان را تقويت و در صورت دوم، تضعيف
نمايد، شجاعتى را كه انسان در هنگام انجام كارهاى خوب و تزلزل، سرافكندگى، لكنت