مثلًا: در همان مثال خدامات
اجتماعى هيچ كسى ز نظر قانونى، هيچ اجبارى ندارد كه در
ساختن فلان بيمارستان شركت كند و اگر هم مايل به شركت بود، تعهدى درباره مقدار
كمكى و ثروتمند- كه از همسايگان آن بيمارستان است-
در اين خدمت احتاعى يا يك كمك ناچيز، زشت و نا زيبا و به يك معنى گناه است؛ در عين اينكه
ز نظر قانون، جرم و خلافى از او سرنزده است.
گناهانى كه در آيات و سخنان پيشوايان بزرگ اين به آنها نسبت داده شده، همه از
اين قبيل است، يعنى مقام، موقعيت معنوى، علم و دانش و ايمان آنها به قدرى برجسته
است كه يك غفلت جزئى در يك كار ساده معمولى و يا در توجه خاص و هميشگى كه بايد به
خداوند داشته باشند، گناه ناميده مىشود.
اشكال
ممكن است كسى بگويد: شما اعتراف مىكنيد كه: به كار بردن نكته معصيت وگناه و
مانند آن در گناهان نسبى، جنبه مجازى دارد و ظاهر آن در ابتدا، همان نوع اول است،
پس به چه دليل و با كدام قرينه، اين همه تعبيرات را بر معنى مجازى حمل مىكنيد؟!
پاسخ
به دليل اينكه قرائن گوناگونى هم در خود اين عبارات و هم در خارج براى اين
معنى وحود دارد.
از يك طرف دلائل عصمت، به طور قطع به ما يم گويد: امكان