responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : داستان ياران نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 95

استفاده مى‌شود به شرح زير است: «در زمان‌هاى بسيار دور مرد نيكوكارى وجود داشت كه با ايمان و بسيار با سخاوت بود. او باغ بزرگ و پربارى داشت. در فصل ميوه همه مستمندان و نيازمندان آن منطقه به باغ او مى‌آمدند تا از سخاوتش بهره‌اى ببرند. صاحب باغ به اندازه نياز خود و خانواده‌اش برمى‌داشت و بقيّه را در ميان نيازمندان تقسيم مى‌كرد. سال‌ها به همين شكل عمل مى‌كرد و سال به سال ميوه‌هاى باغ پربارتر و بابركت‌تر مى‌شد تا اين كه اين مرد نيكوكار از دنيا رفت و باغش به ارث به فرزندانش رسيد. فرزندانى كه چيزى از سخاوت پدر به ارث نبرده بودند. آنان جلسه‌اى گرفته و با يكديگر گفتند: چه معنايى دارد كه محصول باغ ما را عدّه‌اى فقير و مستمند بدون آن كه متحمّل زحمتى شوند، ببرند و بخورند. پدر اشتباه كرد كه آنها را چنين عادت داد! امسال ميوه‌ها را صبحگاهان مى‌چينيم و در جعبه‌هاى از پيش آماده شده مى‌ريزيم و قبل از آن كه مستمندان بيايند همه ميوه‌ها را براى فروش به بازار منتقل مى‌كنيم.

مقدّمات كار را فراهم كردند، صبح زود با تمام امكانات به همراه كارگران براى چيدن ميوه‌ها، آهسته و بدون سر و صدا به سمت باغ حركت كردند تا مبادا كسى متوجّه حركت آنها به سمت باغ شود؛ هنگامى كه با باغ رسيدند در كمال تعجّب و ناباورى، نه از درختان خبرى ديدند و نه از ميوه‌ها. بلكه جز تلّى خاكستر چيزى باقى نمانده بود. گويا شب گذشته صاعقه‌اى آمده و تمام باغ را تبديل به خاكستر كرده بود و اكنون به جاى درختان و ميوه‌ها چشم آنها به خاكستر و آتش و دود افتاده است. متوجّه خطا و اشتباه خود شدند، و بدين وسيله نتيجه بخل را با چشمان خود مشاهده كردند. همان گونه كه در زمان حيات پدر ساليان درازى نتيجه سخاوت و كمك به نيازمندان و فقرا را ديده بودند.

نام کتاب : داستان ياران نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 95
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست