« «هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ
إِذْ تَدْعُونَ»؛ آيا هنگامى كه آنها را مىخوانيد صداى شما را
مىشنوند؟». [2]
« «أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ
أَوْ يَضُرُّونَ»؛ يا سود و زيانى به شما مىرسانند؟».
[3]
بتپرستان در
پاسخ گفتند: « «وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ»؛
ما پدران خود را يافتيم كه چنين مىكنند!». [4]
حضرت فرمود:
شما و پدرانتان همگى در گمراهى هستيد و تقليد جاهل از جاهل جايز نيست. تنها يك نوع
تقليد معقول و منطقى است و آن تقليد جاهل از عالم است، امّا بقيّه انواع تقليد از
جمله تقليد جاهل از جاهل نه با عقل سازگار است و نه منطقى مىباشد.
مشركان و
بتپرستان كه در مقابل منطق قوى و نيرومند حضرت ابراهيم عليه السلام واستدلالهاى
ساده و در عين حال عميق و متقن آن حضرت سخنى براى گفتن نداشتند، گفتند: «ابراهيم
را در آتش بيفكنيد و خدايانتان را يارى كنيد»؛ آرى انبيا تكيه بر منطق دارند و
دشمنان تكيه بر زور و تهديد.
حضرت موسى
عليه السلام به سراغ فرعون رفت و او را به خداپرستى دعوت كرد.
فرعون گفت:
اگر دليل روشن و مدرك قاطعى بر ادّعاى خويش دارى ارائه كن.
حضرت موسى
عليه السلام عصاى خود را بر زمين افكند، ناگهان اژدهاى آشكارى شد، (سپس) دست خود
را از گريبان بيرون آورد همچون ماه درخشيد. [5]