فرمان عذاب الهى صادر شد، امّا مجرى اين عذاب لشگريان آسمان و زمين يا فرشتگان
و يا غير آنها نبود، بلكه صيحه مرگبار آسمانى و صاعقهاى كه هم حرارتى بسيار سوزان
داشت و هم صدايى فوقالعاده بلند و وحشتناك. اين صداى بلند چنان موج انفجار و لرزش
عظيمى ايجاد كرد و به سراغ آنها آمد، كه تمام خانههاى محكم و امنشان را متلاشى
نمود.
« «فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ»؛ و آنچه را به دست آورده بودند، آنها را از عذاب الهى نجات
نداد». [2] نه آن
كوههاى سر به فلك كشيده، و نه آن خانههاى امن و امان، و نه اندام نيرومند اين قوم
سركش، و نه آن ثروت سرشار، و نه آن باغات و زمينهاى زراعتى، هيچكدام نتوانستند در
برابر عذاب الهى مقاومت كرده، و آنها را از خشم و قهر خداوند نجات بدهد. و بدين
شكل «قوم ثمود» از بين رفت و تاريخ و سرگذشت آنها آيينه عبرتى براى همه كسانى است
كه آن را به دقّت مطالعه كنند.
قوم ثمود
داستان اصحاب الحجر در سوره شعراء به صورت مفصّلتر و البتّه با عنوان قوم
ثمود آمده است. به تفسير اين آيات توجّه فرماييد: