بنابراين، وجود اين همه آثار پروردگار در صفحه جهان آفرينش انسان را به سوى او
هدايت مىكند. حتّى طبيعى مسلكها، كه اسم خدا را قبول ندارند، در عمل خداوند را
قبول دارند. كسانى كه قلبشان را جرّاحى مىكنند و ناچارند چند رگ مسدود قلب را
تعويض نمايند، رگى از پشت ران تا ساق پايشان وجود دارد كه آن را درآورده و قطعه
قطعه كرده، و جايگزين رگهاى فاسد شده قلب مىكنند و بدين وسيله مشكل قلب برطرف
مىشود. اگر از طبيب طبيعى مسلك پرسيده شود: «چه كسى اين رگ را در بدن انسان براى
چنين روزى ذخيره كرده است؟» مىگويد: «طبيعت پيشبينى چنين مشكلاتى را براى بشر
كرده، و لذا اين رگ را براى حل اين مشكل احتمالى در پايش به وديعت نهاده است»
معناى اين سخن اين است كه طبيعت موجودى است داراى شعور، علم و فهم بسيار بالا، كه
مشكلات آينده بشر، و راه حل آن را پيشبينى كرده است! او نام اين موجود را طبيعت
نهاده و ما آن را خدا مىناميم. بنابراين، همه خدا را قبول دارند و در نامش اختلاف
كردهاند.
از منكران خدا و معتقدان به طبيعت مىپرسيم: «مگر انسان داراى دو كليه
نمىتواند با يك كليه زندگى كند؟ پس چرا دو كليه در بدن وى نهاده شده است؟»
مىگويند: «طبيعت پيشبينى كرده كه اگر يك كليه فاسد شد زندگى انسان دستخوش
مشكلاتى نشود و بتواند به حيات خود ادامه دهد، يا اگر هر دو كليه انسانى فاسد شد و
از كار افتاد شما بتوانيد يك كليه خود را در اختيار وى قرار داده و او را از مرگ
نجات دهيد؟
ما اين موجود باشعور حكيم آيندهنگر را خدا ناميده و آنها طبيعتش مىگويند،