نام کتاب : خدا را چگونه بشناسيم نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 31
هستى خود
نخواهد بود. بايد عاملى به غير از ذات الهى باعث هستى او شود و ذات او را از
يكسانيش نسبت به هستى و نيستى داشتن خارج كند. در نتيجه هستى خداوند از چيزى غير
او خواهد بود. اما اين نتيجه اصل مفهوم خداوند را يعنى علت تمام هستى بودن نفى
مى كند زيرا او خودش هم مانند ديگر موجودات معلول علت ديگرى خواهد بود. به عبارت
ديگر، مى توان گفت اگر چيزى هستىاش از خودش نباشد، به حتم هستى را از ديگرى گرفته
است و اين موجود نمى تواند خود بخود وجود داشته باشد. تنها هستى مطلق و وجود محض
است كه وجود او از خود اوست و عين وجود است و نه تنها خود، اصل هستى خودش است،
بلكه سرچشمه و اصل هستىِ ديگر موجودات نيز اوست.
براى روشن
شدن مطلب فوق بهتر است مثالى بزنيم. البته بايد توجه داشت در مباحث توحيدى ذكر
مثال با توجه به يك نكته انجام شود و آن اين است كه ذكر مثال تنها به جهت نزديك
شدن به مفهوم روشنترى از مسئله است وگرنه مثال به هيچ صورت نمى تواند اصل مطلب و
حقيقت موضوع را روشن سازد.
فرض كنيد ما
در روز به اتاق خود نگاه مى كنيم. اتاق روشن است.
اين همان
اتاقى است كه در شب تاريك بوده است. اكنون اتاق روشن است چون آفتاب تابيده و آن را
روشن كرده است. بنابراين روشنايى اتاق نه از خود اتاق است بلكه علت آن، چيز ديگرى
است. حال سرچشمه اين روشنايى را اگر بخواهيم بيابيم به خورشيد مى رسيم و در
مى يابيم كه آن نيز روشن است. چنانكه پيشبينى مى شود، روزى
نام کتاب : خدا را چگونه بشناسيم نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 31