وافر داشته،
و نسبت به مردم دلسوز باشد؛ بلكه به آنها عشق بورزد؛ اگر عشق پدر و مادر به فرزند
نبود هرگز اين همه مشكلات را براى پرورش و تربيت او تحمل نمىكردند، و اگر انبياء
عاشق هدايت مردم نباشند، مشكلات طاقتفرساى اين كار را هرگز قبول نمىكنند، و تن
به انواع خطرات اين راه نمىدهند.
قرآن بارها
روى اين مسأله تأكيد كرده از جمله در چهارمين آيه مورد بحث از زبان هود عليه
السلام پيامبر بزرگ خدا نقل مىكند كه به قوم لجوج و متصعب خويش گفت: «من
رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىكنم، و من خيرخواه و دلسوز امينى براى شما
هستم» ابَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَ انَا لَكُمْ نَاصِحٌ امِينٌ.
[1]
همين معنا به
تعبير رساترى در مورد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده كه پيامبر را
دلدارى مىدهد، و مىگويد: «گويى مىخواهى خود را از غم و اندوه به خاطر عدم ايمان
آنها به اين قرآن هلاك كنى» فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ
عَلَى آثَارِهِمْ انْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ اسَفاً.
[2]
شبيه همين
معنا در آيه سوّم سوره شعراء نيز آمده است كه مىگويد:
لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ انْ لَايَكُونُوا مُوْمِنِينَ.
«ناصح» از ماده
«نُصح» به گفته راغب به معناى جستجوى كار يا سخنى است كه در آن صلاح و مصلحت ديگرى
باشد (بنابراين هم خيرخواهى در عمل را شامل مىشود و هم در سخن را). در حالات نوح
عليه السلام در قرآن مجيد آمده است كه او نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خود بر امر
تبليغ و هدايت مشغول بود، و در اين مدت جز عدّه قليلى- در تواريخ هشتاد و چند نفر
شمرده شدهاند-، به او ايمان نياوردند. [3]
يعنى با يك
حساب ساده نوح عليه السلام براى هدايت هريك نفر حدود دوازده سال زحمت كشيد!
مسلّماً تحمل چنين زحمت و رنجى جز در پرتو علاقه شديد و عشق به هدايت خلق ممكن
نيست.