اين آيه و
آيات مشابه آن در قرآن مجيد كه «بشارت» و «انذار» را به عنوان برنامه اصلى انبياء
مىشمرد هم پاسخى است به كسانى كه انبياء را خدا مىشمردند، و انتظار قدرت نمايى
الهى از آنها داشتند، و هم كسانى كه به دعوت آنها پشت كرده، و راه خلاف را
مىپيمودند؛ مىفرمايد: «وظيفه آنها فقط بشارت و انذار است» و بقيه امور مربوط به
خدا است، و قبول هدايت مربوط به خود مردم مىباشد، لذا در پايان همين آيه
مىخوانيم: «كسانى كه ايمان بياورند و (خويش را) اصلاح كنند نه ترسى دارند و نه
غمگين مىشوند» فَمَنْ آمَنَ وَ اصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَاهُمْ
يَحْزَنُونَ «و كسانى كه آيات ما را تكذيب كنند، عذاب «الهى» به خاطر
نافرمانىها به آنها مىرسد» وَالَّذِينَ كَذَّبُوا
بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ.
اصولًا تمام
انگيزههاى انسانى را مىتوان در اين دو جمله معروف خلاصه كرد:
«جلب منافع» و
«دفع مضار» (اعم از مادى و معنوى) و «بشارت» و «انذار» به اين دو انگيزه دامن
مىزند، و پايه اصلى هرگونه تربيت الهى و مردمى، (مادى- معنوى) نيز بر همين دو اصل
استوار است.
نه بشارت به
تنهايى كافى است، و نه انذار و مجازات، در تمام مراحل تربيت از لحظه طفوليّت گرفته
تا دم مرگ بايد اين دو اصل اساسى بر زندگى انسانها حاكم باشد؛ و كسانى كه يكى از
اين دو را ناديده بگيرند برنامههايى ناموفق خواهند داشت و همانگونه كه تشويق
عامل حركت است؛ تهديدهم براى مجرمان سرسخت عاملى باز دارنده محسوب مىشود.